الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (بقره/ 3)
(متّقین) كسانى هستند كه به غیب ایمان دارند و نماز را به پاى مىدارند و از آنچه به آنان روزى دادهایم، انفاق مىكنند.
3 ویژگی متقین:
1ـ ایمان به غیب
"غیب و شهود" دو نقطه مقابل یكدیگرند، عالم شهود عالم محسوسات است، و جهان غیب، ماوراء حس، زیرا "غیب" در اصل به معنى چیزى است كه پوشیده و پنهان است و چون عالم ماوراء محسوسات از حس ما پوشیده است به آن غیب گفته مىشود، در قرآن كریم مىخوانیم عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ: "خداوندى كه به غیب و شهود، پنهان و آشكار دانا است و او است خداوند بخشنده و رحیم." (حشر- 22)
ایمان به غیب درست نخستین نقطهاى است كه مؤمنان را از غیر آنها جدا مىسازد و پیروان ادیان آسمانى را در برابر منكران خدا و وحى و قیامت قرار مىدهد و به همین دلیل نخستین ویژگى پرهیزكاران ایمان به غیب ذكر شده است.
قرآن نیز هستى را به دو بخش تقسیم مىكند: عالم غیب (غیب به خداوند متعال، فرشتگان، معاد و حضرت مهدى علیه السلام اطلاق شده است) و عالم شهود. متقین به كلّ هستى ایمان دارند، ولى دیگران تنها آنچه را قبول مىكنند كه برایشان محسوس باشد. حتى توقّع دارند كه خدا را با چشم ببینند و چون نمىبینند، نمىخواهند به او ایمان آورند. چنان كه برخى به حضرت موسى گفتند: «لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً» ( بقره، 55) ما هرگز به تو ایمان نمىآوریم، مگر آنكه خداوند را آشكارا مشاهده كنیم. این افراد دربارهى قیامت نیز مىگویند: «ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ» (جاثیه، 24) جز این دنیا كه ما در آن زندگى مىكنیم، دنیاى دیگرى نیست، مىمیریم و زنده مىشویم و این روزگار است كه ما را از بین مىبرد.
" نماز " كه رمز ارتباط با خدا است، مؤمنانى را كه به جهان ما وراء طبیعت راه یافتهاند در یك رابطه دائمى و همیشگى با آن مبدء بزرگ آفرینش نگه مىدارد آنها تنها در برابر خدا سر تعظیم خم مىكنند، و تنها تسلیم آفریننده بزرگ جهان هستى هستند، و به همین دلیل دیگر خضوع در برابر بتها، و یا تسلیم شدن در برابر جباران و ستمگران، در برنامه آنها وجود نخواهد داشت
چنین افرادى هنوز از مدار حیوانات نگذشتهاند و راه شناخت را منحصر به محسوسات مىدانند و مىخواهند همه چیز را از طریق حواسّ درك كنند.
اما متّقین نسبت به جهان غیب ایمان دارند، كه البته برتر از علم و فراتر از آن است. (در درونِ ایمان، عشق، علاقه، تعظیم، تقدیس و ارتباط نهفته است، ولى در علم، این مسائل نیست.)
2- ارتباط با خدا
ویژگى دیگر پرهیزگاران آنست كه:" نماز را بر پا مىدارند" (وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ).
"نماز" كه رمز ارتباط با خدا است، مؤمنانى را كه به جهان ماوراء طبیعت راه یافتهاند در یك رابطه دائمى و همیشگى با آن مبدء بزرگ آفرینش نگه مىدارد آنها تنها در برابر خدا سر تعظیم خم مىكنند، و تنها تسلیم آفریننده بزرگ جهان هستى هستند، و به همین دلیل دیگر خضوع در برابر بتها، و یا تسلیم شدن در برابر جباران و ستمگران، در برنامه آنها وجود نخواهد داشت.
چنین انسانى احساس مىكند از تمام مخلوقات دیگر فراتر رفته، و ارزش آن را پیدا كرده كه با خدا سخن بگوید، و این بزرگترین عامل تربیت او است.
كسى كه شبانه روز حداقل پنج بار در برابر خداوند قرار مىگیرد، و با او به راز و نیاز مىپردازد، فكر او، عمل او، گفتار او، همه خدایى مىشود، و چنین انسانى چگونه ممكن است بر خلاف خواست او گام بردارد (مشروط بر اینكه راز و نیازش به درگاه حق، از جان و دل سرچشمه گیرد و با تمام قلب رو به درگاهش آورد)
3- ارتباط با انسانها
آنها علاوه بر ارتباط دائم با پروردگار رابطه نزدیك و مستمرى با خلق خدا دارند، و به همین دلیل سومین ویژگى آنها را قرآن چنین بیان مىكند:" و از تمام مواهبى كه به آنها روزى دادهایم انفاق مىكنند" (وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ).
قابل توجه اینكه قرآن نمىگوید: من اموالهم ینفقون (از اموالشان انفاق مىكنند) بلكه مىگوید"مِمَّا رَزَقْناهُمْ" (از آنچه به آنها روزى دادیم) و به این ترتیب مساله "انفاق" را آن چنان تعمیم مىدهد كه تمام مواهب مادى و معنوى را در بر مىگیرد.
در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مىخوانیم كه در تفسیر جمله" وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ" فرمود: ان معناه و مما علمناهم یبثون:" مفهوم آن این است از علوم و دانشهایى كه به آنها تعلیم دادهایم نشر مىدهند، و به نیازمندان مىآموزند
بنابراین
مردم پرهیزگار آنها هستند كه نه تنها از اموال خود، بلكه از علم و عقل و دانش و نیروهاى جسمانى و مقام و موقعیت اجتماعى خود، و خلاصه از تمام سرمایههاى خویش به آنها كه نیاز دارند مىبخشند، بى آنكه انتظار پاداشى داشته باشند.
نكته دیگر اینكه:
انفاق یك قانون عمومى در جهان آفرینش و مخصوصا در سازمان بدن هر موجود زنده است، قلب انسان تنها براى خود كار نمىكند، بلكه از آنچه دارد به تمام سلولها انفاق مىكند، مغز و ریه و سایر دستگاههاى بدن انسان، همه از نتیجه كار خود دائما انفاق مىكنند، و اصولا زندگى دسته جمعى بدون انفاق مفهومى ندارد.
ارتباط با انسانها در حقیقت نتیجه ارتباط و پیوند با خدا است، انسانى كه به خدا پیوسته و به حكم جمله "مما رزقناهم" همه روزی ها و مواهب را از خدا مىداند، نه از ناحیه خودش، عطاى خداوند بزرگى مىداند كه چند روزى این امانت را نزد او گذاشته، نه تنها از انفاق و بخشش در راه او ناراحت نمىشود، بلكه خوشحال است، چرا كه مال خدا را به بندگان او داده، اما نتائج و بركات مادى و معنویش را براى خود خریده است، این طرز تفكر، روح انسان را از بخل و حسد پاك مىكند، و جهان
"تنازع بقا " را به "دنیاى تعاون " تبدیل مىسازد دنیایى كه هر كس در آن خود را مدیون مىداند كه از مواهبى كه دارد در اختیار همه نیازمندان بگذارد، همچون آفتاب نورافشانى كند بى آنكه انتظار پاداشى داشته باشد.
جالب اینكه در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مىخوانیم كه در تفسیر جمله "وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ" فرمود: ان معناه و مما علمناهم یبثون: "مفهوم آن این است که از علوم و دانشهایى كه به آنها تعلیم دادهایم نشر مىدهند، و به نیازمندان مىآموزند." (مجمع البیان و نور الثقلین ذیل آیه مورد بحث)
بدیهى است مفهوم این سخن آن نیست كه انفاق مخصوص به علم است، بلكه چون غالباً نظرها در مسأله انفاق متوجه انفاق مالى مىشود، امام با ذكر این نوع انفاق معنوى مىخواهد گستردگى مفهوم انفاق را روشن سازد.
ضمناً از اینجا به خوبى روشن مىشود كه انفاق در آیه مورد بحث خصوص زكات واجب، یا اعم از زكات واجب و مستحبّ نیست، بلكه معنى وسیعى دارد كه هر گونه كمك بلاعوضى را در بر مىگیرد.
انفاق باید از مال حلال باشد، چون خداوند رزق هر كس را از حلال مقدّر مىكند. «رَزَقْناهُمْ» («رزق»، به نعمت دائمى كه براى ادامهى حیات طبق احتیاج داده مىشود، اطلاق مىگردد و قید تداوم و به اندازهى احتیاج، آن را از مفاهیمِ احسان، اعطاء، نصیب، انعام و حظّ، جدا مىكند
پیامهای آیه:
1ـ ایمان، از عمل جدا نیست. در كنار ایمان به غیب، وظایف و تكالیف عملى مؤمن بازگو شده است. «یُؤْمِنُونَ» «یُقِیمُونَ»، «یُنْفِقُونَ»
2ـ اساسىترین اصل در جهانبینى الهى آن است كه هستى، منحصر به محسوسات نیست.«یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»
3ـ بعد از اصل ایمان، مهمترین اصل عملى، اقامهى نماز و انفاق است. «یُؤْمِنُونَ» («یُقِیمُونَ») («یُنْفِقُونَ») در جامعهى الهى كه حركت و سیر الى اللَّه دارد، اضطرابها و ناهنجارىهاى روحى و روانى و كمبودهاى معنوى، با نماز تقویت و درمان مىیابد و خلأهاى اقتصادى و نابسامانىهاى ناشى از آن، با انفاق پر و مرتفع مىگردد.)
4ـ برگزارى نماز، باید دائمى باشد نه موسمى و مقطعى. «یُقِیمُونَ الصَّلاةَ» («یُقِیمُونَ» فعل مضارع است و فعل مضارع دلالت بر استمرار و دوام دارد.)
5ـ در انفاق نیز باید میانهرو باشیم. «مِمَّا رَزَقْناهُمْ» («ممّا»، (مِن ما) است و یكى از معانى «مِن» بعض است. یعنى بعضى از آنچه روزى كردهایم نه همه را انفاق مىكنند)
6ـ از هر چه خداوند عطا كرده (علم، آبرو، ثروت، هنر و) به دیگران انفاق كنیم. «مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» (در اینگونه موارد كلمه «ما» در ادبیات عرب به معناى هر چیز است) امام صادق علیه السلام مىفرماید: از آنچه به آنان تعلیم دادهایم در جامعه نشر مىدهند. (بحار، ج 2، ص 17)
7ـ انفاق باید از مال حلال باشد، چون خداوند رزق هر كس را از حلال مقدّر مىكند. «رَزَقْناهُمْ» («رزق»، به نعمت دائمى كه براى ادامهى حیات طبق احتیاج داده مىشود، اطلاق مىگردد و قید تداوم و به اندازهى احتیاج، آن را از مفاهیمِ احسان، اعطاء، نصیب، انعام و حظّ، جدا مىكند. التحقیق فى كلمات القرآن، ج 4، ص 114)
8ـ با انفاق كردن مغرور نشویم. اگر باور كنیم كه همه نعمتها از خداست، بهتر مىتوانیم قسمتى از آن را انفاق كنیم. «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»
منابع:
1- تفسیر نورج1
2- تفسیر نمونه ج1
3- تفسیرمجمع البیان
4- تفسیر نور الثقلین
5- بحار، ج 2
6- التحقیق فى كلمات القرآن، ج 4