ما منتظریم
مذهبی
 
 

 

انس بیشتر با قرآن، چگونه؟ 

فقط بوی خدا

دوست دارم انس بیش‏ترى با قرآن داشته باشم; چگونه مى‏توانم با قرآن مانوس شوم؟ چگونه مى‏توانم با قرآن از دید تدبر و تعقل برخورد كنم؟

 

براى شناخت قرآن و بهره‏مندى بیش‏تر از آن باید مراحلى را طى كرد . مهم‏ترین مراحل این مسیر عبارت است از:

1 . آشنایى با اهداف قرآن و محورهاى اساسى آن

2 . آشنایى با ابزار و شرایط فهم قرآن

3 . رعایت آداب تلاوت قرآن

4 . رفع موانع فهم قرآن

 

 

1 . شناخت اجمالى قرآن

هدف این كتاب بزرگ هدایت و مخاطب آن «ناس‏» (همه انسان‏ها) است; چنان كه در سوره مباركه ابراهیم مى‏خوانیم:«الَر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ» . محورهاى كلى آیات نهفته در این كتاب مقدس عبارت است از:

الف) یگانه‏شناسى و معرفى اسما و اوصاف خداوند تبارك و تعالى

ب) معادشناسى و معرفى حیات اخروى در مراحل و منازل مختلف مرگ، عالم بزرخ، قیامت كبرا و بهشت و جهنم.

حدود یك سوم از آیات قرآن كریم به این محور اختصاص یافته است . این امر اهمیت و نقش ویژه مباحث معادشناسى در فرآیند هدایت و سعادت را مى‏نمایاند.

ج) دعوت به تهذیب نفس و تطهیر باطن: این امر شرط رسیدن به هدایت، یعنى خروج از ظلمات به سوى نور و تقرب الى الله، به شمار مى‏آید.

د) قصص انبیا و اولیا: این بخش از آیات پیام‏ها و معارف فراوان دارد و دقت در آن‏ها انسان را با فراز و فرودهاى مسیر كمال و روش‏هاى پیروزى در این راه آشنا مى‏سازد.

هـ) سرگذشت جنگ‏ها و برخورد كفار با اهل ایمان.

و) آیات احكام:

در این بخش از آیات به كلیات احكام و وظایف عملى یك فرد مسلمان (عبادات، معاملات و اجتماعیات مثل نماز و روزه و خمس و جهاد و بیع و نكاح) اشاره شده است و تفصیل و جزئیات آن در سخنان پیامبر اكرم و ائمه اطهار(علیهم السلام) تبیین مى‏گردد.

 

2 . ابزار و شرایط استفاده از قرآن

براى برخوردارى از فهم و توان تفسیر قرآن، آگاهى از ادبیات عرب، طرح سؤال، تفكر و تدبر در آیات، توجه به آراى مفسران و از همه مهم‏تر طهارت دل و تهذیب نفس از آلودگى ضرورت دارد.

در این میان، طرح سؤال بهترین شیوه براى به دست آوردن ظرافت‏هاى آیات الاهى است . باید از چینش الفاظ آیات، انتخاب واژه‏ها و ترتیب آیات پرس و جو كنیم یا با طرح سؤال‏هاى كلى در جست و جوى پاسخ آن از قرآن برآییم; براى مثال در جست و جوى این باشیم كه خداوند چگونه شگردهاى شیطان را در قرآن بیان كرده است و با این نگاه در آیات الاهى تدبر كنیم.

بعد از طرح سؤال، مهم‏ترین مساله «بردبارى و حوصله‏» در پاسخ‏یابى است . نباید در یافتن پاسخ شتاب ورزید و بدون رعایت قواعد ادبى و لغوى و قرائن و شواهد چیزى را به قرآن نسبت داد; زیرا خطر تفسیر به راى همواره وجود دارد.

توجه به آرا و نظرهاى مفسران نیز بسیار مهم است; زیرا مى‏توانیم برداشت‏هاى خود را با آراى آن‏ها مقایسه كنیم و نقاط ضعف و قوت را دریابیم . «طهارت دل‏» اساسى‏ترین نقش را در فهم قرآن دارد; زیرا اندیشه ما تحت الشعاع آن قرار مى‏گیرد . قرآن خود از این حقیقت پرده برداشته و تصریح مى‏كند كه «لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» . همان گونه كه از نظر شرع بدون طهارت دست زدن به خطوط قرآن ممنوع است، از جهت تكوینى نیز كسى كه طهارت و صفاى دل ندارد، به شناخت دقیق قرآن دست نمى‏یابد .

براساس روایات اهل بیت(ع)، امور زیر انسان را از فهم درست آیات الهى باز مى‏دارد: غررور علمى و خودبینى، آراى باطل و عقاید نادرست، گناهان و خصلت ناشایست.

3 . رعایت آداب

قرآن

انسان به عملى كه برایش لذت بخش باشد، اشتیاق دارد و از آن بیش‏تر بهره مى‏برد . رعایت آداب تلاوت قرآن موجب شیرینى و جذابیت‏بیش‏تر عمل مى‏گردد . بخشى از این آداب ظاهرى و بخشى معنوى است .

الف) تحصیل طهارت كه همان وضو گرفتن و مسواك زدن است . پیامبر گرامى اسلام مى‏فرماید: «نظفوا طریق القرآن قیل یا رسول الله و ما طریق القرآن قال افواهكم قیل بماذا؟ قال بالسواك‏» .

ب) پناه بردن به خدا از شر شیطان و برداشت‏هاى ناصواب; «فاذا قرات القرآن فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم‏» .

ج) جارى ساختن «بسم الله الرحمن الرحیم‏» بر زبان .

د) تعظیم و احترام: از جمله آدابى كه در استفاده از قرآن تاثیر دارد، عظیم شمردن قرآن است; به این معنا كه حساب ویژه‏اى را براى آن باز كرده، قرآن را نظیر كتاب‏هاى معمولى ندانیم . توجه به این حقیقت كه آیات و سوره‏ها سخن چه كسى است، حامل آن كیست، حافظ آن كیست، شارحان و مفسران آن كیانند، از عواملى است كه به بزرگداشت و تعظیم قرآن مى‏انجامد .

هـ) نظر تعلیم و تعلم داشتن: تلاوت قرآن ثواب‏هاى فراوان و پاداش‏هاى ارزشى دارد; ولى باید تعلیم و تعلم را نیز فراموش نكرد و با آن هدف به قرآن روى آورد .

و) حضور قلب و خشوع: چند لحظه تمركز در یاد خدا، رهاسازى خود از درگیرى‏هاى ذهنى و انتخاب زمان و مكان مناسب براى تلاوت قرآن در دستیابى به حضور قلب بسیار سودمند است .

ز) تفكر و تدبر در آیات .

ح) تطبیق آیات بر خود و جبران كمبودها و درمان دردها: براى مثال وقتى آیات ویژگى‏هاى اهل ایمان را تلاوت مى‏كنیم، باید به خود بیندیشیم و وضعیت‏خویش را با شاخص‏هاى قرآنى بسنجیم . از خداوند توفیق بیش‏تر بخواهیم و شاكر باشیم .

 

4 . موانع فهم قرآن

براساس روایات اهل بیت (ع)، امور زیر انسان را از فهم درست آیات الهى باز مى‏دارد:

الف) غررور علمى و خودبینى

ب) آراى باطل و عقاید نادرست

ج) گناهان و خصلت ناشایست


ارسال شده در تاریخ : جمعه 11 دی 1390برچسب:, :: 12:15 :: توسط : علی منجزی

 بوزینگان کسانی اند که در دنیا سخن‏چین بودند. خوكان همانهایی هستند که حرام خوری شد سیره شان. سرنگونان کسانی اند که رباخواری شد پیشه شان. كوران قاضیانی هستند که در داوری ستم کردند و رأی ظالمانه دادند. كر و لالان در دنیا خودپسند بودند و آنها كه زبان خود مى‏جوند کسانی هستند که در دنیا اهل غیبت بودند.

 

 


قیامت
قرآن کریم در آیه 151 سوره مبارکه بقره چهار وظیفه را جزء برنامه های اصلی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بیان می کند. یکی از آنها، تعلیم علومی است که بشر هیچ گاه نمی توانست با عقل و اندیشه خود به آنها دست پیدا کند؛ «وَ یُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ» که از این علوم به علوم صرفاً نقلی یاد می شود.

 

 

بخشی از این نوع علم به اوضاع و احوال قیامت اختصاص دارد. اوضاع و احوالی که اگر نبود نَقل و ره آورد وحی، محال بود بشر بتواند به گوشه ای از آن هم دست پیدا کند. ما چون ایمان داریم که قرآن سخن خداست (82/نساء) و هر چه را که خدا بگوید عین حقیقت است (42/فصلت) بنابراین یقین داریم هر چه را هم که خداوند در مورد قیامت گفته است همه حق است و موجود؛ چه برای ما قابل درک و هضم باشد و چه نباشد.

بخشی از این اخبار مربوط می شود به وضعیت چهره انسانها در قیامت که در این مقاله به برخی از آنها اشاره می کنیم.

اوج جلوه گری دو رنگ دیگر به قیامت حواله شد. در آن روز موعود چهره‏هایى سفید و نورانى و چهره‏هایى تاریك و سیاه خواهد بود؛ «یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ» به آنها كه چهره‏هاى سیاه و تاریك دارند گفته مى‏شود: چرا بعد از ایمان، راه كفر را پیمودید؟ در مقابل آنها، مؤمنان اند که چهره‏هایشان سفید شده و غرق در دریاى رحمت الهى خواهند بود و جاودانه در آن زندگىِ آرام بخش به سر می برند

 

 

 

رنگ رخساره خبر می دهد از سرّ درون

خداوند انسان را به گونه ای خلق کرده است که رنگ چهره او متاثر از حالات درونش تغییر می کند. دو رنگ به این دنیا اختصاص دارد و دو رنگ به قیامت. اما آن دو رنگ دنیایی یکی زرد است و دیگری قرمز. اولی در مواقع ترس یا اضطرابِ درون بر چهره می نشیند و دومی یا در اثر شدت ناراحتی و عصبانیت است و یا شرمندگی و خجالت.

اوج جلوه گری دو رنگ دیگر به قیامت حواله شد. در آن روز موعود چهره‏هایى سفید و نورانى و چهره‏هایى تاریك و سیاه خواهد بود؛ «یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ» به آنها كه چهره‏هاى سیاه و تاریك دارند گفته مى‏شود: چرا بعد از ایمان، راه كفر را پیمودید؟ در مقابل آنها، مؤمنان اند که چهره‏هایشان سفید شده و غرق در دریاى رحمت الهى خواهند بود و جاودانه در آن زندگىِ آرام بخش به سر می برند. (106-107/آل عمران)

در آیه دیگر قرآن نیز به این حقیقت اشاره شده از جمله در باره كسانى كه پشت سر هم مرتكب گناه مى‏شوند مى‏خوانیم «كَأَنَّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً»؛ گویى صورت آنها را پاره‏هاى تاریك شب پوشانیده است.(27/یونس ع)

 

چهره ها حکم پرونده را دارند

در آیه 39 سوره الرحمن آمده است: «فَیَوْمَئذٍ لَّا یُسئَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لَا جَانٌ‏»؛ پس در آن روز از گناه هیچ انسان و جنی سوال نمی شود؛ زیرا «یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ»؛ گنهكاران از سیمایشان شناخته شوند. (41/الرحمن)

مرحوم سید هاشم بحرانی صاحب تفسیر البرهان، ذیل آیه «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً» (18/نبأ) روایتی را نقل می کند که شرح این وضعیت است:

چهره دوزخیان

معاذ تعریف می کند که من در مورد هول و وحشت هاى قیامت از پیغمبر (صلّى اللّه علیه و آله) سؤالى كردم. فرمود: معاذ! از مطلب عظیمى پرسیدى. سپس اشك از دیدگان مباركش فرو ریخت و فرمود: در آن روز ده گروه از امت وارد صحنه قیامت می شوند به گونه ای که هر گروه قیافه و شکل خاص خودش را دارد:

عده ای به صورت میمون می آیند و عده ای دیگر به شکل خوك. گروهی سرشان به طرف پایین است و پا به طرف بالا دارند به گونه ای كه صورتشان به زمین ‏كشیده می شود. دسته ای كورند و دسته ای دیگر، كر و لال. بعضى زبانشان از دهان درآمده و روى سینه افتاده و این در حالیست که چرك از آن مى‏ریزد به طورى كه همه را اذیت مى‏كند. بعضى هم دست و پایشان بریده است و بعضى دیگر به چوبه‏هاى دار آتشین آویخته شده‏اند. عده ای هم از مردار بدبوترند. برخی پیراهن هایی از قیر داغ بر تن دارند كه به پوست بدنشان چسبیده است.

 

اینها چه کسانی اند؟

در ادامه روایت حضرت به این سوال پاسخ می دهد؛ پاسخی که در حقیقت، بیان واقعیت برخی از گناهان است. اگر کسی به این گناهان عادت کرد و آن خصلت ناپسند، جزء جان و حقیقت او شد؛ در قیامت هم که روز ظهور حق است به این شکل هایی که در روایت آمده است وارد صحنه قیامت می شود.

بر این اساس حضرت فرموند:

بوزینگان کسانی اند که در دنیا سخن‏چین بودند. خوكان همانهایی هستند که حرام خوری شد سیره شان. سرنگونان کسانی اند که رباخواری شد پیشه شان. كوران قاضیانی هستند که در داوری ستم کردند و رأی ظالمانه دادند. كر و لالان در دنیا خودپسند بودند و آنها كه زبان خود مى‏جوند کسانی هستند که در دنیا اهل غیبت بودند. دست و پا بریدگان کسانی هستند که مدام همسایه های خود را  آزار دادند. به دار آویختگان همانها هستند که با بدگوی مردم آنان را به چنگال خونین زورمندان ستمگر دچار مى‏كردند. و متعفنان كسانى هستند كه عنان نفس عالى بشرى را به دست شهوت و كامروایى سپرده و از پرداخت حقوق الهى خوددارى نمودند و دسته‏ اخیر که مردمی متكبر و فخر فروش‏اند.

عده ای به صورت میمون می آیند و عده ای دیگر به شکل خوك. گروهی سرشان به طرف پایین است و پا به طرف بالا دارند به گونه ای كه صورتشان به زمین ‏كشیده می شود. دسته ای كورند و دسته ای دیگر، كر و لال. بعضى زبانشان از دهان درآمده و روى سینه افتاده و این در حالیست که چرك از آن مى‏ریزد به طورى كه همه را اذیت مى‏كند. بعضى هم دست و پایشان بریده است و بعضى دیگر به چوبه‏هاى دار آتشین آویخته شده‏اند. عده ای هم از مردار بدبوترند. برخی پیراهنهایی از قیر داغ بر تن دارند كه به پوست بدنشان چسبیده است

توضیحی برای این روایت

در آیات متعددی از قرآن کریم عاقبت تبهکاران را دو چیز اعلام می کند: «مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ» یکی جهنم است که نیازی به توضیح ندارد و دیگری «مَصیر» بد است که نیازمند توضیح است.

«مصیر» از ریشه «ص ی ر»، «صار» گرفته شده که به معنای صیرورت و گردیدن است. به عنوان مثال وقتی دانه ای پس از کاشت و طی فرایند رشد تبدیل به خوشه گیاهی شد به «شدن» می گویند «صیرورت» و «مصیر». (ر.ک: التحقیق 6/311)

پس «بِئْسَ الْمَصیرُ» یعنی «بد تبدیل شدنی» مانند اینکه دانه، فرآیند رشد و بالندگی را درست طی نکند و در اثر همین سوء رشد گندیده و پوسیده شود که در این موقع گفته می شود آن دانه فاسد شد و رشد نکرد.

روح انسان هم اینگونه است اگر تعالیم الهی را آموخت و به کار بست، فرشته خو «می شود» و با چهره ای انسانی و نورانی وارد قیامت می شود. اما اگر تعالیم الهی را به پشت سر انداخت و به آن بی اعتنایی کرد درنده خو «می شود» و با چهره ای سیاه و حیوانی به قیامت احضار و به جهنم پرتاب می شود.   

«وُجُوهٌ یَوْمَئذٍ مُّسْفِرَةٌ * ضَاحِكَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ * وَ وُجُوهٌ یَوْمَئذٍ عَلَیهَْا غَبرََةٌ * تَرْهَقُهَا قَترََةٌ * أُوْلَئكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ»؛ در آن روز چهره‏هایى درخشان، خندان و نورانیند، و چهره‏هایى تاریك كه سیاهى مخصوصى آن را پوشانیده است؛ آنان همان منکران و تبهکارانند که در دنیا خدا و دین او را منکر شده و نپذیرفتند.‏ (عبس/38-42)

 

گریزی به یک آیه

با توجه به آیات و روایاتی که بیان کردیم برای ما معلوم می شود که معنای آیه «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»(179/اعراف) که در وصف اهل جهنم نازل شده؛ توهین و اهانت به آنها نیست؛ بلکه حقیقت درونی آنهاست که در قیامت نمایان خواهد شد.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 10 دی 1390برچسب:, :: 12:14 :: توسط : علی منجزی

 اگر کسی سوره مبارک یس را در قبرستان بخواند، عذاب اهل قبور کم و برای قاری آن، به تعداد مردگان پاداش داده می‌شود.

 

 


 

 

 

تلاوت
چه هنگام قرآن خواندن ثواب بیشترى دارد؟

هر وقت قرآن خوانده شود ثواب دارد، امّا در روایات به خواندن قرآن در صبح‌و‌شب بیشتر سفارش شده است.[وسائل‌الشیعه، ج‌4، ص‌849‌ـ‌850 ]

در میان ماه‌ها، ماه مبارك رمضان، بهار قرآن معرفى شده و مستحب است در آن ماه، فراوان قرائت قرآن شود.[14]

 

آیا تلاوت قرآن، ساعت خاصّی دارد؟

 

 

تلاوت قرآن، در همه حال ارزشمند است. از پیامبربزرگوار(صلی الله علیه وآله) نقل شده كه فرمودند: افضل العبادة قراءة القرآن; قرائت قرآن، بهترین عبادت است.[همان]

 

در عین حال، خواندن بعضی از سوره‌ها در بعضی از اوقات، ثواب بیشتری دارد که به بعضی از آن‌ها اشاره می‌کنیم.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آ له) فرمودند: «خداوند، کسی را که سوره فجر را در ده شب نخست ماه ذی‌الحجه بخواند، می‌بخشد و هر کس در سایر ایّام، این سوره را بخواند، قیامت برایش نور خواهد شد».[الکافی، ج‌4، ص‌825 و ثواب قرائت سوره‌های قرآن، ص‌131] هم‌چنین فرمودند: «کسی که هر پنجشنبه سوره هل أتی را بخواند، همراه پیامبر(صلی الله علیه وآله) باشد».[همان، ص‌104]

امام صادق(علیه‌السلام) فرمود: «کسی که قبل از خواب، سوره ملک را بخواند، تا صبح مدام در امان و پناه خداست و تا قیامت، در امانش خواهد بود.» [همان]

سوره جمعه، در شب‌های جمعه، تأکید شده است.[همان، ص‌98]

خواندن سوره‌های مسبّحات (سوره‌های: حدید، اسراء، حشر، صف، جمعه، تغابن و اعلی) قبل از خواب، تأکید شده است.[همان، ص‌91.]

این که دعاها ثواب خاص خود را دارند و هر فردی می‌تواند در هرزمانی آن‌ها را بخواند و درد دلی کند با خدای خود و این نه بدان معنا است که نمی‌شود این دعا را در روزها و زمان‌های بعدی خواند مثلاً دعای روز را در شب خواند و یا دعای شب را در روز خواند

 

 

«اگر کسی سوره مبارک یس را در قبرستان بخواند، عذاب اهل قبور کم و برای قاری آن، به تعداد مردگان پاداش داده می‌شود» .[همان]

 

 

زمان دعا در لسان روایات

آنچه در لسان روایت در مورد زمان دعا هستند را می‌توان این گونه بررسی کرد:

- برخی دعاها هستند که زمانشان قطعی است چه در روز و چه در شب مثلاً دعای عهد که صبح هر روز است و یا دعای ندبه که صبح جمعه‌ها و یا زیارت آل یاسین در عصر جمعه و..... وارد شده است . 

- برخی دعاها هست که زمان نشان مربوطه به عملی است که آن را انجام می‌دهیم مثلاً دعاهای بعد از نمازها و تعقیبات بعد از نماز یا همین روزها دعای ماه رجب بعد از نمازها روزانه که زمانشان بسته به خواندن نماز است .

- برخی دعاها هستند که مربوط به ایام و روزهای خاصی هستند مثلاً دعای روز جمعه و یا دعای هر روز .

 

نکته آخر

این که دعاها ثواب خاص خود را دارند و هر فردی می‌تواند در هرزمانی آن‌ها را بخواند و درد دلی کند با خدای خود و این نه بدان معنا است که نمی‌شود این دعا را در روزها و زمان‌های بعدی خواند مثلاً دعای روز را در شب خواند و یا دعای شب را در روز خواند .


ارسال شده در تاریخ : جمعه 9 دی 1390برچسب:, :: 12:13 :: توسط : علی منجزی

 امام علی علیه السلام می فرماید: سیره پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم این بود که وقتى یکى از اصحاب خود را غمگین مى‏دید، او را به وسیله شوخى کردن ، شاد مى‏کرد و مى‏فرمود: خداوند ، نفرت دارد از ترش‏رویى در چهره برادرش.

 

 


شوخی
شوخی و خنده لازمه حیات ایمانی

 

 

یکى از زمینه‏هاى شادکامى، خنده و شوخى است. مزاح و شوخى، فشار روانى انسان را مى‏کاهد و فضاى روان را صفا و نشاط مى‏بخشد. کسانى که گرفته و عبوس‏اند، روحى خسته و آزرده خواهند داشت. با کمى شوخ‏طبعى و خنده مى‏توان نشاط و شادکامى را براى انسان به ارمغان آورد.

امام على علیه‏السلام در این باره مى‏فرماید:

لابَأسَ بِالمُفاکهَةِ یروحُ بِهَا الإِنسانُ عَن نَفسِهِ ویَخرُجُ عَن حَدِّ العَبوسِ. (1)  ؛ شوخى کردن ، اشکالى ندارد؛ انسان به وسیله آن ، نفسش را آسوده مى‏سازد و از حدّ گرفتگى و عبوس بودن خارج مى‏شود.

به وسیله شوخى و خنده مى‏توان بار غم و اندوه را کاست. این ، روشى است که در پاره‏اى موارد ، پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم از آن استفاده مى‏کردند

. امام کاظم علیه‏السلام نقل مى‏کند که روزى فردى اعرابى ، خدمت پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم رسید و هدیه‏اى به ایشان داد. سپس گفت: «پول هدیه ما را بده!» . پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم با شنیدن این جمله ، شروع کرد به خندیدن. پس از آن ماجرا هرگاه آن حضرت ، اندوهگین مى‏شد، مى‏فرمود: «آن اعرابى چه کرد؟! اى کاش مى‏آمد» . (2)

با ورود اسلام به عنوان یک آیین زندگى به حجاز، برخى از اهل ایمان از امورى مثل خندیدن و مزاح کردن ، دورى مى‏نمودند و زندگى را فقط در نماز و روزه و مناجات خلاصه کرده بودند. پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم با این انحراف به مبارزه برخاسته و رعایت اعتدال را توصیه کردند

 

 

 بنابراین یکى از راه‏هاى کاهش اندوه، شوخى کردن و خندیدن است. وانگهى یادآورى خاطرات خنده‏آور نیز مفید و تأثیرگذار است. ایمان و شوخ طبعى ، منافاتى با یکدیگر ندارند. الگویى که دین از زندگى ارائه مى‏دهد، خالى از این قبیل امور نیست؛ بلکه برعکس، پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم یکى از ویژگى‏هاى اهل ایمان را شوخ طبعى آنان مى‏داند:

 

المُؤمِنُ دَعِبٌ لَعِبٌ ، وَالمُنافِقُ قَطِبٌ غَضِبٌ . (3) ؛ با ورود اسلام به عنوان یک آیین زندگى به حجاز، برخى از اهل ایمان از امورى مثل خندیدن و مزاح کردن ، دورى مى‏نمودند و زندگى را فقط در نماز و روزه و مناجات خلاصه کرده بودند. پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم با این انحراف به مبارزه برخاسته و رعایت اعتدال را توصیه کردند و از آن جا که آنان خود را پیرو حضرت مى‏دانستند ، حضرت مى‏فرمود:

إنَّما أنَا بَشَرٌ مِثلُکم اُمازِحُکم . (4) ؛ همانا من هم بشرى مثل شما هستم که با شما شوخى مى‏کنم.

و در خطاب دیگرى مى‏فرماید:

أما إنّى اُصَلّی وأنامُ ، وأصومُ واُفطِرُ ، وأضحَک وأبکی ، فَمَن رَغِبَ عَن مِنهاجی وسُنَّتی فَلَیسَ مِنّی .(5) ؛ اما من، هم نماز مى‏خوانم و هم مى‏خوابم، هم روزه مى‏گیرم و هم [در روز ]غذا مى‏خورم، هم مى‏خندم و هم گریه مى‏کنم. پس کسى که از راه و روش من ، روى گرداند، از من نیست.

امام جعفر صادق

روزى امام صادق علیه‏السلام از یونس شیبانى پرسید: «وضع شوخ‏طبعى در میان شما چگونه است؟». گفت: اندک است. حضرت فرمود:

فَلا تَفعَلوا ، فَإِنَّ المُداعَبَةَ مِن حُسنِ الخُلُقِ وإنَّک لَتُدخِلُ بِهَا السُّرورَ عَلى أخیک . (6)؛ این‏گونه عمل نکنید ؛ چرا که شوخى کردن ، از خوش اخلاقى است و تو بدین وسیله ، برادر خود را شاد مى‏سازى.

در این کلام ، دو نکته زیبا وجود دارد : یکى این‏که شوخى کردن ، یکى از مؤلّفه‏هاى حُسن خلقى است که دین بر آن تأکید دارد و دوم این‏که این کار، مایه سرور و شادمانى دیگران مى‏شود و بدین وسیله ، اندوه آنان کاهش مى‏یابد. جالب این‏که امام صادق علیه‏السلام در ادامه سخن به همین نکته اشاره کرده ، مى‏فرماید:

ولَقَد کانَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم یُداعِبُ الرَّجُلَ یُریدُ أن یَسُرَّهُ. (7) ؛ و همانا سیره پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم این بود که با کسى شوخى مى‏کرد تا او را مسرور سازد.

در کنار همه فضایل حضرت، یکى از سیره‏هاى ایشان این بود که افراد غمگین را به وسیله شوخى کردن، شاد مى‏ساخت. امام على علیه‏السلام در این باره مى‏فرماید:

کانَ رَسولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم لَیَسُّرُ الرَّجُلَ مِن أصحابِهِ إذا رَآهُ مَغموما بِالمُداعَبَةِ وکانَ یَقولُ : إنَّ اللّه‏َ یُبغِضُ المُعَبِّسَ فی وَجهِ إخوانِهِ .(8) ؛ سیره پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم این بود که وقتى یکى از اصحاب خود را غمگین مى‏دید، او را به وسیله شوخى کردن ، شاد مى‏کرد و مى‏فرمود: خداوند ، نفرت دارد از ترش‏رویى در چهره برادرش.

گذشته از این که خود انسان مى‏تواند با شوخ‏طبعى بار فشارهاى روانى خود را کاهش دهد، دیگران نیز مى‏توانند به وسیله شوخى کردن با او، بار غم و اندوه وى را بکاهند.

 

حدّ شوخى کردن

البته شوخى کردن، مرزهایى دارد که نباید از آن تجاوز کرد. یکى این است که از مرز حق و صداقت خارج نشود. شوخى نباید به باطل کشیده شود و یا آلوده به دروغ و... گردد. به پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم با تعجب عرض کردند: شما با ما شوخى مى‏کنید؟ حضرت فرمود: «ولى جز حق نمى‏گویم». (9)

شوخى با نامحرم ، زمینه را براى گناه فراهم مى‏سازد؛ از این رو باید از آن پرهیز کرد. اگر هزینه یک شوخى، ارتکاب گناه باشد، ارزش آن را ندارد که انجام شود

 

 

در جایى حضرت تصریح مى‏کند که:

 

إنّی وإن داعَبتُکم فَلا أقولُ إلاّ حَقّا . (10) ؛ من اگر چه با شما شوخى مى‏کنم ، ولى جز حق نمى‏گویم.

مرز بعدى این است که شوخى نباید به دشنام ، آلوده باشد. امام باقر علیه‏السلام مى‏فرماید:

إنَّ اللّه‏َ عَزَّ وجَلَّ یُحِبُّ المُداعِبَ فِی الجَماعَةِ بِلا رَفَثٍ .(11) خداوند ـ عزوجل ـ کسى را که در جمع ، بدون دشنام دادن ، شوخى مى‏کند، دوست مى‏دارد.

مرز سوم این‏که شوخى نباید از راه تمسخر دیگران صورت گیرد. ممکن است برخى از راه برداشتن وسایل دیگران با آنان شوخى کنند و از راه ترساندن آنان، خودشان بخندند. در چند مورد نقل شده که اصحاب پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم این‏گونه شوخى کردند و حضرت ، ناراحت شده ، آنان را از این‏گونه شوخى نمودن برحذر داشتند.(12)

مرز چهارم ، شوخى با نامحرم است. شوخى با نامحرم ، زمینه را براى گناه فراهم مى‏سازد؛ از این رو باید از آن پرهیز کرد. اگر هزینه یک شوخى، ارتکاب گناه باشد، ارزش آن را ندارد که انجام شود. ابو بصیر مى‏گوید : در کوفه به زنى قرآن مى‏آموختم . روزى با وى شوخى کردم . وقتى خدمت امام باقر علیه‏السلام رسیدم ، مرا سرزنش کردند و فرمودند : «دیگر این کار را تکرار نکن». (13)

مرز پنجم ، کثرت شوخى و خنده است. هر چیزى و از جمله شوخى و خنده ، اگر از حدّ خود بگذرد، پیامدهاى ناگوارى خواهد داشت. قهقهه زدن و خندیدن زیاد ، موجب قساوت قلب و مردن دل مى‏گردد و هیبت و وقار انسان را مى‏برد. (14)

 

پی نوشت ها

1 -  شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحدید، ج20، ص339، ح886 .

2 -  الکافى، ج2، ص663، ح1 ؛ سنن النبى، ص121.

3 -  تحف العقول، ص49 ؛ بحار الأنوار، ج77، ص155.

4 -  الجامع الصغیر، ج1، ص394، ح2579 ؛ کنز العمّال، ج3، ص648 .

5 -  الکافى، ج2، ص85 ، ح1 ؛ سنن النّبى، ص114.

6 -  الکافى، ج2، ص663، ح3 ؛ مکارم الأخلاق، ص21.

7 -  همان .

8 -  مستدرک الوسائل، ج 8 ، ص321 ؛ کشف الریبه، ص82 ؛ سنن النّبى، ص128.

9 -  سنن الترمذى، ج3، ص241، ح2058 ؛ تاریخ بغداد، ج3، ص117 ؛ تنبیه الخواطر، ج1، ص111 ؛ مکارم الأخلاق، ص21.

10 -  الجامع الصغیر، ج1، ص402، ح2629 ؛ کنز العمّال، ج3، ص648 .

11 -  الکافى، ج2، ص663، ح4 ؛ کتاب من لایحضره الفقیه، ج1، ص474، ح1372 ؛ المحاسن، ج1، ص293.

12 -  ر. ک: سنن أبى داوود، ج2، ص4، ح301 ؛ الأدب المفرد، ص82 ، ح241 ؛ سنن الترمذى، ج4، ص462، ح2160 ؛ الترغیب والترهیب، ج3، ص484، ح1 و 2 و ص484، ح5.

13 -  بحار الأنوار، ج46، ص247، ح35 ؛ وسائل الشیعة، ج20، ص198، ح25419.

14 -  ر. ک: میزان الحکمة، ج7، ص3223 و ج11، ص5545.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 8 دی 1390برچسب:, :: 12:10 :: توسط : علی منجزی

 محضر امام صادق علیه السلام شرفیاب شدم، حضرت فرمودند: امسال حج مشرف نشدی؟ عرض کردم: چیزی که با آن حج بروم نداشتم ولی عرفه در کنار قبر امام حسین علیه‌السلام بودم. حضرت فرمودند: از آنهایی که سرزمین منا را درک کردند چیزی کم نداری.

 

 

 


کربلا
امام صادق علیه السلام فرمودند:

 

 

زمین کعبه گفت: کیست مثل من، و حال آن که خانه خداوند متعال بر من بنا شده و مردم از اطراف و اکناف به طرف من می‌آیند و حرم امن الهی قرار داده شده‌ام.

و چه فضیلت‌هایی که برای زیارت این مکان مقدس وارد شده (از آن جمله: حضرت علی ابن الحسین علیهماالسلام فرمودند: تسبیح گفتن در مکه افضل است از خراج و مالیات که در راه خدا انفاق شود.(1)

و حضرت باقر علیه السلام می‌فرمایند: سجده کننده در مکه به منزله در خون غلطیدن در راه خداست. در روایتی دیگر آورده‌اند که طعام خوردن در مکه به منزله روزه داشتن در غیر مکه است. و راه رفتن در مکه عبادت خداوند است.(2) و در ادعیه بسیاری درخواست زیارت خانه خدا وارد شده است.

با این حال خداوند به زمین کعبه خطاب کرد: ساکت باش که فضیلت تو در برابر فضایل زمین کربلای حسین چون سوزنی باشد و اگر نبود خاک و تربت کربلا، هرگز تو را فضیلت نداده بودم و اگر کسانی که کربلا ایشان را در بردارد (حضرت سیدالشهدا و اصحابش) نبودند، تو را و آنچه تو هم اکنون به آن فخر می‌کنی نمی‌آفریدم.

امام صادق علیه السلام به من فرمودند: تاکنون چند مرتبه حج را بجا آوردی؟ عرض کردم: نوزده مرتبه. فرمودند: اگر حجت را بر بیست برسانی (در ثواب) مثل کسی هستی که یک بار قبر امام حسین علیه السلام را زیارت کرده است

 مقایسه انفاق در حج و در مسیر کربلا

عبدالله بن سنان می‌گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: فدایت شوم پدرت درباره انفاق در راه حج می‌فرمودند به هر درهمی که در این راه خرج کنی برای او هزار درهم حساب می‌شود. کسی که در مسیر زیارت امام حسین علیه السلام انفاق می‌کند برای او چیست؟ حضرت فرمودند: به هر درهمی که در این مسیر صرف می‌کند: هزار هزار هزار(تا ده مرتبه هزار را تکرار کردند) برای او حساب می‌شود و علاوه بر این رضایت و خشنودی خداوند و دعای خیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام و ائمه معصومین علیهم السلام برای اوست.(3)

 

 ثواب زیارت حسین علیه السلام برابر بیست حج

راوی می‌گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمودند: تاکنون چند مرتبه حج را بجا آوردی؟ عرض کردم: نوزده مرتبه. فرمودند: اگر حجت را بر بیست برسانی (در ثواب) مثل کسی هستی که یک بار قبر امام حسین علیه السلام را زیارت کرده است.(4)

در روایت دیگری آمده که زیارت امام حسین علیه السلام برابر سی حج مقبول می‌باشد.

در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام آمده است که امام با یک زائر امام حسین راجع به ثواب زیارت اینگونه فرمودند: برای چه اینجا آمده‌ای؟

زائر عرض کرد: برای زیارت حسین علیه السلام آمده‌ام. فرمود: هیچ خواسته‌ای نداشتی؟

عرض کرد: هیچ آرزویی مگر این که آن حضرت را زیارت کنم و سلام دهم و به وطنم برگردم. حضرت فرمودند: شما چه ثوابی در زیارت آن حضرت می‌بینید؟

عرض کرد: ما زیارت حضرتش را مایه برکت در جان، اهل و فرزندان و مال و معایشمان و موجب برآورده شدن حاجاتمان می‌بینیم.

حضرت فرمودند: آیا می‌خواهی بیش از این، از فضیلت زیارت آن حضرت برای تو بیان کنم؟ عرض کرد: ای فرزند رسول خدا زیادتر برایم بفرمائید.

روایات مختلفی وجود دارد که زیارت امام حسین (علیه السلام) معادل یک حج، دو حج، بیست حج، سی، هفتاد، هشتاد، صد و هزار حج است و البته بدیهی است این ثواب‌های مختلف به حسب مراتب معرفت و رعایت آداب و شرایط زیارت می‌باشد

 

 

حضرت فرمودند: زیارت امام حسین علیه السلام معادل یک حج مقبول خالصانه‌ای‌ است که با رسول خدا صلی الله علیه و آله انجام شود. او از این مقدار تعجب کرد.

 

حضرت فرمود: ای والله (تعجب می‌کنی؟) برابر دو حج. و پیوسته از زیارت آن حضرت زیاد فرمودند، تا این که فرمودند: زیارت امام حسین علیه السلام برابر با سی حج مقبول خالصانه ایست که با رسول خدا صلی الله علیه و آله بجا آورده شود.(5)

راوی می‌گوید: محضر امام صادق علیه السلام شرفیاب شدم، حضرت فرمودند: امسال حج مشرف نشدی؟ عرض کردم: چیزی که با آن حج بروم نداشتم ولی عرفه در کنار قبر امام حسین علیه‌السلام بودم. حضرت فرمودند: از آنهایی که سرزمین منا را درک کردند چیزی کم نداری، بعد فرمودند:

"حقیقتا اگر اکراه این را نداشتم که مردم حج را ترک کنند، هر آینه حدیثی را برای شما (درباره زیارت امام حسین علیه السلام) بیان می‌کردم که هرگز زیارت آن حضرت را ترک نمی‌کردید.(6)

و در حدیث دیگری امام باقر علیه السلام فرمودند: اگر مردم می‌دانستند چه فضیلتی در زیارت امام حسین علیه السلام است، از شوق، جان می‌سپردند و نفسشان از روی حسرت و اندوه قطع می‌شد.(7)

در روایات متعددی نقل شده است که زیارت امام حسین علیه السلام معادل حج و عمره می‌باشد، همچنین روایات مختلفی وجود دارد که زیارت امام حسین (علیه السلام) معادل یک حج، دو حج، بیست حج، سی، هفتاد، هشتاد، صد و هزار حج است و البته بدیهی است این ثواب‌های مختلف به حسب مراتب معرفت و رعایت آداب و شرایط  زیارت می‌باشد.

 

 پی‌نوشت‌ها:

1- وسائل الشیعه، ج 13، ص 288، باب 45.

2- همان.

3- مکیال المکارم، ج 2، ص 414.

4- ثواب الاعمال، ص 92، کامل الزیارات، باب 66.

5- وسائل، ج 14، باب 450.

6- وسائل، ج 14، ص 464/ بحارالانوار، ج 98، ص 91، ح 32.

7- بحارالانوار، ج 98، ص 18، ح 1.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 7 دی 1390برچسب:, :: 12:9 :: توسط : علی منجزی

 (لقمه حرام زیر ذره بین -(

ساختار تن و جان آدمی به مانند سایر مخلوقات عالم، حق است[1] و این نحوه از ساختار، اقتضاء می کند که این تن و جان با هر چه پیرامون او است و با آن در ارتباط است، سازگار نباشد. صدمه هایی که به روح و بدن وارد می شود همه از این ناحیه است که انسان روح یا تن خود را با چیزی درگیر می کند که سنخیتی با او ندارد و آن چیز نه تنها برای سلامت و رشد روح و بدن او مفید نیست، بلکه باعث تخریب و در نهایت انهدام و مرگ او نیز می شود.

 


 

چه چیزهایی با تن و جان آدمی ناسازگارند؟

دانشی که پاسخگوی این سوال است

دانش تجربی بشر که محدود و محصور در حس و آزمایش است هرگز توان و اجازه آن را نخواهد داشت که پا از گلیم خود فراتر نهاده و درباره خارج از این محدوده سخنی گوید و اظهار نظری کند. بنابراین نهایت حرفی که می تواند بزند در محدوده حس است و ماده. در حالیکه دامنه سوال ما بسیار فراتر از بُرد این دانش است. برای رسیدن به پاسخ ما نیازمند دانشی هستیم که ماده و ماوراء ماده را در نوردد و با شناختی بی نظیر از عالم ماده و معنا به ما بگوید با این تن و جانی که ما داریم کدام سازگار است و مفید؛ کدام ناسازگار است و مضر.

پس از بررسی درمی یابیم که امور سازگار و ناسازگار با جسم و جان آدمی به پنج دسته کلی تقسیم می شوند: برخی برای سلامت و رشد انسان (خواه روحی؛ خواه جسمی) ضروریند(واجبات)؛ برخی مضرند (محرمات)؛ برخی ضروری نیستند؛ اما مفیدند (مستحبات)؛ برخی مضر نیستند؛ اما نبودشان بهتر است (مکروهات) و در نهایت برخی که تاثیر خاصی ندارند (مباحات)

 

 

این دانش بی نظیر، همان دانش وحی است که سلطان علوم است؛ دانشی که از طریق نقل معتبر (قرآن و روایات) به ما رسیده و در آن سخن از حقایقی است که از دسترس عقل و دانش بشری به دور است و به تصریح قرآن کریم اگر وحی نبود محال بود که عقل و دانش تجربی بتواند به آن معارف و حقایق دست پیدا کند. «وَ یُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون‏» [2]

 

 

محدود بودن علم و دانش تجربی

دانش تجربی در نهایت می تواند به ما بگوید چه چیزهایی برای تن ما؛ گوارش و اعصاب مفید است و چه چیز مضر آن هم در محدوده ای که آزمایش و تجربه کرده است به نتایجی رسیده است ولی در مواردی که هنوز دانشی کسب نکرده یا توان ورود در آن را ندارد؛ مانند بحثهای روح و معنا، حرفی برای گفتن ندارد؛ به خصوص که در موارد فراوانی این وحی است که یکه تاز میدان است و همانگونه که گذشت دانشی دارد که در انحصار خود اوست.

وحی

این مقدمه به دو منظور ذکر شد: یکی اینکه بدانیم بهترین و مطمئن ترین دانشی که پاسخگوی آن سوال است وحی است که از طریق نقل معتبر به دست ما رسیده است هر چند در مواردی دانش تجربی هم با او همنواست. دوم اینکه اگر در موارد فراوانی وحی سخنی گفت که دانش تجربی که از آن به عقل بشری تعبیر می شود آن را کشف نکرده بود و یا به نتیجه ای متضاد با آن رسیده بود، سخن و نظر او بر قطعیات وحی مقدم نکنیم و بدانیم آن مواردی را که او کشف نکرده به احتمال یا به قطع، جزء همان مواردی است که گفتیم در انحصار وحی است. آن نتیجه متضادی هم که عقل و دانش بشری به آن رسیده است بدون تردید خطا و اشتباه است؛ زیرا وحی عین واقعیت را بیان می کند[3] بنابراین مخالف او می شود غیر واقع و باطل.[4]

 

یادآوری سوال اصلی

با این مقدمه به سراغ آیات و روایات که سخنگوی وحی خدایند رفته تا معلوم شود چه چیزهایی با روح و جسم ما سازگارند و چه چیزهایی ناسازگار؟

 

امور سازگار و ناسازگار با جسم و جان آدمی

پس از بررسی درمی یابیم که امور سازگار و ناسازگار با جسم و جان آدمی به پنج دسته کلی تقسیم می شوند: برخی برای سلامت و رشد انسان (خواه روحی؛ خواه جسمی) ضروریند(واجبات)؛ برخی مضرند (محرمات)؛ برخی ضروری نیستند؛ اما مفیدند (مستحبات)؛ برخی مضر نیستند؛ اما نبودشان بهتر است (مکروهات) و در نهایت برخی که تاثیر خاصی ندارند (مباحات)

بحث ما که بررسی حرامهای مالی و لقمه حرام است در مجموعه دوم ؛ یعنی محرمات قرار می گیرد. از این رو به سراغ نقل معتبر (آیات و رویات) می رویم تا به ببینیم چه مواردی به دلیل مضر بودن برای سلامتی انسان (خواه جسم؛ خواه روح) از مصادیق لقمه حرام شمرده شده اند؟ برای جستجویی آسان تر و رسیدن به پاسخی دقیق تر، این سوال کلی را به دو سوال جزئی تر تقسیم می کنیم و بحث را با پاسخ به این دو سوال ادامه خواهیم داد:

1. چه چیزهایی، خوردنشان برای ما حرام است؟

2. کدام روش به دست آوردنِ مال و تصرف در آن برای ما ممنوع است؟

 

 

پی نوشت ها:

[1] ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ (8- روم)

[2] آیه 151 سوره بقره

[3] در قرآن آیات فراوان داریم که دلالت به حق محض بودن وحی می کند؛ مانند آیه 105 سوره اسراء و 104 سوره یونس(ع)

[4] چون یک گزاره یا حق است یا باطل اگر مخالف با حق بود پس می شود باطل. در آیه 3 سوره محمد (ص) می خوانیم: «الَّذینَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ» از تقابلی که بین حق و باطل انداخته و بعد باطل را با کفر و حق را با ایمان قرین کرده است استفاده می شود هر آنچه در مقابل حوزه ایمان که وحی از ارکان آن است قرار گیرد باطل است.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 6 دی 1390برچسب:, :: 12:8 :: توسط : علی منجزی

 در بـیـن مـلائکـه الله ، چهار ملک وجود دارند که در پیشگاه قرب خاصی دارند و در لسان حکما و فلاسفه الهی از آن‌ها تعبیر به رئوس ملائکه می‌شود، آن‌ها عبارتاند از: جـبـرئیـل ، مـیـکـائیـل ، اسـرافـیـل و عـزرائیـل .      

 


 

 

 

فرشته

جبرئیل فرشته‌ای است که وحی الهی را به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آ له ) می‌رساند. او مـلک مـقـرب خـدا و بزرگ‌تر از جمیع فرشتگان که علم حضرت حق در او تـجـلی می‌کند و از او در طـریـقـه وحـی بـه فـرشـتـگـان پایین‌تر و کوچک‌تر - که تعدادشان بسیار است - تجلی و ظهور می‌کند و از آن‌ها بر پیامبر (صلی الله علیه و آ له ) تجلی می‌یابد. جبرئیل یکی از چهار فرشته مقرب بلکه برترین آن‌ها است ؛ زیرا رسول خدا (صلی الله علیه و آ له ) فرماید: آیا شما را به برترین فرشتگان جبرئیل خبر بدهم ؟

در بـیـن مـلائکـه الله ، چهار ملک وجود دارند که در پیشگاه قرب خاصی دارند و در لسان حکما و فلاسفه الهی از آن‌ها تعبیر به رئوس ملائکه می‌شود، آن‌ها عبارتاند از: جـبـرئیـل ، مـیـکـائیـل ، اسـرافـیـل و عـزرائیـل .   

در روایـات و اخـبـار بـا ایـن چـهار ملک مقرب معروف ، به صراحت اشاره شده است . از جمله روایـتـی از رسـول گـرامـی اسـلام (صلی الله علیه و آ له ) وارد است که فرمود ان الله تـبـارک و تـعـالی اخـتـار مـن کـل شـی ء اربـعـه ، و اخـتـار مـن المـلائکـه جـبـرئیـل و مـیـکـائیـل اسـرافـیـل و مـلک المـوت ؛ خـداونـد مـتـعـال از هـر چـیـزی چـهـار تـا را اخـتـیـار و انـتـخـاب فـرمـوده و از فـرشـتـگـان نـیـز جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و ملک الموت (عزرائیل ) را اختیار کرده است .

جـبـرئیـل فـرشـتـه عـلم و مـتـوجـه سـازنـده مـجـردات ، کـه بـه فـهـم و تـعـقـل ادراک می‌کنند. مـیـکـائیـل فـرشـتـه ارزاق اسـت . اسـرافـیـل فـرشته زنده گردانیدن است و عزرائیل فرشته میراندن و ترقی دهنده مواد از صور پایین‌تر به کامل‌تر است . سایر فرشتگان تحت ریاست این چهار فرشته‌اند.

یـکـی از رئوس چهارگانه مـلائکـه ، مـیـکـائیـل اسـت و قـرآن مـجـیـد در سـوره بـقـره آیـه 98 از مـیـکـائیـل به عنوان میکال یاد فرمود- و دشمنی با او را در ردیف دشمنی به خدا و ملائکه و انبیا قرار داده و دشمن او را متهم به کفر است :من کان عدو الله و ملائکه و رسله و جـبـرئیـل و مـیـکـال فـان الله عـدو للکـافـریـن میکائیل موکل لرزاق موجودات بوده و اعوان و یارانی نیز در جمع عالم دارد

رئیسی در میان فرشتگان

هـر چـنـد بـه طـور یـقین نمی‌توان گفت که بین چهار ملک معروف ، جامع و رئیسی هست ، اما شـایـد تـا ایـن مـقـدار بـتـوان گـفـت کـه اگـر رئیـس بـیـن ایـشـان بـاشـد، جـبـرئیـل اسـت و حـدیـثـی وارد اسـت کـه امـیـر المـومـنـیـن (علیه‌السلام ) از رسـول خـدا (صـلی الله عـلیـه و آ له ) سـوال کـرد: انـت افـضـل ام جـبـرئیـل  ؟ شـمـا بـرتـریـد یـا جبرئیل . آن گاه حضرت تفصیلاً سر برتری خویش و اولیای الهی را بیان می‌دارد.

حـضـرت امـام خـمـیـنـی (ره ) در تـوضـیـح ایـن حـدیـث شـریـف می‌فرماید: ایـن کـه سـوال شـد کـه : آیـا آن حـضـرت بـرتـر اسـت یـا جـبـرئیـل ؟ ایـن سـوال نـه تـنـهـا دربـاره جـبـرئیـل اسـت ، بـلکـه مـورد سـوال ، هـمـه سـاکـنـان عـالم جـبـروت هـسـتـنـد و امـام ایـن کـه جـبـرئیـل را بـه خـصـوص ذکـر کرده ، با به واسطه عظمت مقامی است که او را در میان فرشتگان دیگر است و یا به خاطر آن است که در چنین مورد ذهن‌ها متوجه او می‌شوند نه به دیگر فرشتگان .

 

برتری جبرئیل بر سایر فرشتگان

صـدر المـتـالهـیـن بـعـد از ایـن کـه بـه بـزرگـان و رئوس مـلائکـه اشـاره می‌کند، جـبـرئیـل را بـه لحـاظ این که خداوند در قرآن کریم به صفات کمالی او اشاره فـرمـوده اسـت و بـر سـایـر بـزرگـان فـرشـتـگـان بـه شـش دلیل ترجیح می‌دهد:

1- جبرئیل صاحب وحی است : نزل به الروح الامین علی قلبک  .

2- نام او را پیش از فرشتگان دیگر در قرآن بیان نموده است :من کان عدوا لله و ملائکه و رسـله و جـبـرئیـل و مـیـکـال  . زیـرا جـبـرئیـل صـاحـب عـلم و وحـی و مـیـکائیل صاحب روز و غذاست . و علمی که آن غذای روحانی است ، برتر و بالاتر از غذای جسمانی است ، پس باید جبرئیل برتر از میکائیل باشد.

3- خـداونـد نـام او را پـس از خـود قـرار داده اسـت :فـان الله هـو مـولاه و جبرئیل و صالح المومنین .

4- او را روح‌القدس نـامـیـده اسـت و دربـاره عـیـسـی (علیه‌السلام ) فرمود: اذ ایدتک بروح القدس  .

5- خـداوند دوستانش را یاری می‌دهد و دشمنانش را سر کوب می‌گرداند با هزار فرشته صف بسته .

6- خـداونـد او را بـه صـفـات شش‌گانه در قرآن ستوده است که عبارتند از: رسالت او، ارجـمـنـدی او، نیرومندی او، منزلت و مقام او، فرماندهی او بر فرشتگان و امین وحی بودن او: مطاع ثم امین .

 

فرشته‌ای موکل بر ارزاق

یـکـی از رئوس چهارگانه مـلائکـه ، مـیـکـائیـل اسـت و قـرآن مـجـیـد در سـوره بـقـره آیـه 98 از مـیـکـائیـل به عنوان میکال یاد فرمود- و دشمنی با او را در ردیف دشمنی به خدا و ملائکه و انبیا قرار داده و دشمن او را متهم به کفر است :من کان عدو الله و ملائکه و رسله و جـبـرئیـل و مـیـکـال فـان الله عـدو للکـافـریـن میکائیل موکل لرزاق موجودات بوده و اعوان و یارانی نیز در جمع عالم دارد و در روایتی که از رسـول خدا رسیده : اسم میکائیل عبید الله است . و امیر المونین (علیه‌السلام ) می‌فرماید: جـبرئیل مؤذن اهل آسمان‌ها و میکائیل امام آن‌ها، که در بیت المامور به او اقتدا می‌کنند. امـامـت مقام بلندی است که شایسته آن نیست مگر کسی که مقام بالاتر و دارای شرایط جامع‌تر باشد .

میکائیل و به تعبیر قرآن میکال فرشته رزق است. در حدیث آمده است:میکائیل بر ملائکه‌ای که بر ارزاق موکل اند همچون ابر و ملائکه رعد و برق و ملائکه باد و باران و غیره سروری دارد.[بحارالانوار، ج 59، ص 221]

قـبـض کـننده اصلی ذات پاک خداست ، آن گاه در عالم اسباب فرشته مرگ ، یعنی عـزرائیـل مـجری این فرمان است و او نیز به وسیله گروهی از فرشتگان و رسولان الهی این مأموریت را نجام می‌دهد

قبض روح به دست کیست؟

قبض ارواح گاهی به خدا نسبت داده شده ، گاهی به ملک الموت (عزرائیل ) و گاهی نیز به فرشتگان مرگ .

1-الله یـتـوفـی الانـفـس حـیـن مـوتـهـا ؛ خـداوند جان‌ها را به وقت مرگ کاملاً دریافت می‌دارد.

2-قل یتوفاکم ملک الموت الذی و کل بکم ؛  بگو: جان شما را فرشته مرگ که بر شما گمارده شده دریافت می‌دارد.

3-حتی اذا جاء احدکم الموت توفت رسلنا و هم لا یفرطون ؛ تا این چون مرگ یکی از آنان فرا رسد، رسولان ما جان او را می‌گیرند، و ایشان کوتاهی نمی‌کنند.

کـمـی دقـت در آیـات فـوق ، نـشان می‌دهد که هیچ گونه تضادی در میان آن‌ها نیست ؛ زیرا قـبـض کـننده اصلی ذات پاک خداست ، آن گاه در عالم اسباب فرشته مرگ ، یعنی عـزرائیـل مـجری این فرمان است و او نیز به وسیله گروهی از فرشتگان و رسولان الهی این مأموریت را نجام می‌دهد.

 

اسرافیل

اسرافیل، فرشته نفخ صور است. امام سجاد(علیه السلام) می‌فرماید:"خداوند به اسرافیل امر می‌کند تا به دنیا فرود آید و صور با او است... و در آن می‌رسد".[بحارالانوار، ج 6، ص 324.]

امام سجاد(علیه السلام) می‌فرماید:"نفخة مرگ از سوی اسرافیل است و بعد از آن خود اسرافیل هم می‌میرد و نفخة حیات از سوی خود پروردگار عالم انجام می‌گیرد".[پیام قرآن، ج 6، ص 72.]


ارسال شده در تاریخ : جمعه 5 دی 1390برچسب:, :: 12:6 :: توسط : علی منجزی

 امام مهدی(عج)

با توجه به روایات فراوانی كه درباره ی دوران حضرت مهدی(عج) موجود است برنامه های حكومتی حضرت را در سه محور می توان خلاصه كرد: 1. برنامه های فرهنگی.  2. برنامه های اقتصادی.  3. برنامه های اجتماعی.

 

1. برنامه های فرهنگی

مهمترین محور این برنامه عبارت است از:

الف: احیاء كتاب و سنت.

ب: گسترش معرفت و اخلاق؛ امام باقر(ع) می فرمایندزمانی كه قائم ما قیام می كند،‌ دست خود را بر سر بندگان خواهد نهاد و عقل های ایشان را جمع كرده و اخلاق آنها را به كمال خواهد رساند.1

ج: رشد دانش بشر به طور چشم گیر و بی سابقه.

د: مبارزه با بدعت هاامام باقر(ع) در این رابطه می فرمایند: هیچ بدعتی را وا نگذارد مگر این كه آن را از ریشه بر كند و از هیچ سنتی نمی گذرد مگر این كه آن را بر پا خواهد داشت.2

 

2. برنامه های اقتصادی

برخی از برنامه های اقتصادی دوران حاكمیت حضرت را می توان چنین بر شمرد:

الف: بهره وری از منابع طبیعی

حضرت علی (ع) می فرمایند: چون قائم ما قیام كند آسمان باران می ریزد و زمین گیاه بیرون می آورد.3

 

ب: توزیع عادلانه ثروت

از عوامل اقتصاد بیمار انباشته شدن ثروت نزد گروهی خاص است؛ در دوران حكومت عدل مهدوی اموال و ثروت بیت المال به طور مساوی بین مردم تقسیم می شود. امام باقر (ع)‌ می فرمایندوقتی قائم خاندان پیامبر(ص) قیام كند،‌ اموال را به طور مساوی تقسیم می كند و میان خلق به عدالت رفتار می كند.4

 

ج: عمران و آبادی

در حكومت حضرت مهدی (عج)‌ تولید و توزیع به گونه ای ساماندهی می شود كه همه جا به نعمت و آبادانی می رسد. امام باقر (ع) می فرمایند: در تمام زمین هیچ ویرانه ای نمی ماند جز این كه آباد می شود.5

امام باقر علیه السلام می فرمایند: هیچ بدعتی را وا نگذارد مگر اینكه آن را از ریشه بر كند و از هیج سنتی نمی گذرد مگر اینكه آن را بر پا خواهد داشت.

3. برنامه های اجتماعی

امام زمان

در حكومت عدالت گستر حضرت مهدی (عج)‌ برنامه هایی بر اساس تعالیم قرآن و عترت اجرا می شود كه به سبب اجرای آنها محیط زندگی زمینه ای برای رشد و تعالی افراد خواهد بود. در این زمینه روایات فراوانی رسیده است كه به پاره ای از آنها اشاره می كنیم.

الف: احیاء و گسترش امر به معروف و نهی از منكر

امام باقر (ع) می فرمایند: مهدی و یاران او امر به معروف و نهی از منكر می كنند.6

 

ب: مبارزه با فساد و رذائل اخلاقی

حضرت مهدی (عج) در عمل به مبارزه با فساد و تباهی می پردازد؛ چنانچه در دعای شریف ندبه می خوانیم: كجاست آن كه ریسمان های دروغ و افترا را ریشه كن خواهد كرد؟!‌ كجاست آنكه آثار گمراهی و هوا و هوس را نابود خواهد ساخت.

 

ج: عدالت قضایی

او است كه قسط و عدل را در سطح جامعه حاكم می كند و همه عالم را پر از عدالت و دادگری می كند امام رضا(ع) می فرمایند: وقتی او قیام كند زمین به نور پروردگارش روشن شود. او ترازوی عدالت را میان خلق نهد. پس چنان عدالت را جاری كند كه هیچ كس بر دیگری ظلم و ستم روا ندارد.7

به امید روزی كه بتوانیم آن دوران نورانی و سراسر معنوی را درك كنیم. ان شاء الله

 

گروه دین و اندیشه – مهدی سیف جمالی

منبع: نشریه ساعت صفر شماره 80 - محمد حاتمی (با تخلیص)


1. بحار الانوار جلد 52 صفحه 328.

2. بحار الانوار جلد 52 صفحه 339.

3. بحار الانوار جلد 10 صفحه 104.

4. الغیبة نعمانی باب 83 ح 26.

5.كمال الدین جلد 1 باب 32 ح 16.

6.بحار الانوار جلد 51 صفحه 47.

7. بحار الانوار جلد 52 صفحه 321

 

ارسال شده در تاریخ : جمعه 5 دی 1390برچسب:, :: 12:5 :: توسط : علی منجزی

 

امنیت اجتماعی

در روایتی آمده است: «بدانید آن کس از ما که فتنه های آینده را دریابد، با چراغی روشنگر در آن گام می نهد و بر همان سیره و روش پیامبر و امامان معصوم رفتار می کند تا گره ها را بگشاید، بردگان و ملت های اسیر را آزاد نماید، جمعیت های گمراه و ستمگر را پراکنده و حق جویان پراکنده را جمع آوری کند. او سال های طولانی در پنهانی از مردم به سر می برد؛ آن چنان که اثرشناسان اثر قدمش را نمی شناسند گرچه در یافتن اثرها و نشانه ها تلاش فراوان می کنند. سپس گروهی برای در هم کوبیدن فتنه ها آماده می گردند و چونان شمشیرها صیقل می خورند. دیده هایشان با قرآن روشنایی می گیرد و در گوش هایشان تفسیر قرآن طنین افکند و در صبح گاهان و شام گاهان جام های حکمت سر می کشند».(1)

آنگاه که حضرت ظهور کرد... علم و دانش در دل های مؤمنین قرار می گیرد تا جایی که مؤمنی نیازمند دانش برادرش نمی شود

مرور تاریخ بیانگر بحران های داخلی و بین المللی است که ریشه در قومیت گرایی، تعصبات نژادی و نبود هدایت واحد دارد. آنچه زیبا و امید بخش به نظر می رسد، تجلی و تحقق حضور مردی است که در آینده ای نزدیک به این مسائل پایان می بخشد. در عرصه حکومت مهدوی آنچه مایه ارزش و تعالی بشر است، تقوا و اسلام است. کرامت انسانی در این نظام بر پایه ایمان و عمل صالح است. این ملاک ارزشی، هویت دینی واحد به مردم می بخشد که در هم شکننده هویت های کاذبی چون ناسیونالیسم که نتیجه تلاش بشری برای ایجاد همرنگی در درون ملت هاست و یا جنبش فمنیسم که به دنبال تعریف هویت بر مبنای جنسیت و وارد کردن آن به عرصه سیاست و قدرت است، خواهد بود.

امام رضا علیه السلام در تفسیر آیه «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ طَوْعًا وَ كَرْهًا وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ»؛ «حال آنکه آنچه در آسمان ها و زمین است خواه و ناخواه تسلیم فرمان او هستند و به نزد او بازشان می گردانند»(2) فرمود: «در شأن قائم فرود آمده است. زمانی که خروج کند، یهود و نصاری و آفتاب‌ پرستان و زندیقان و مرتدان و کافران، شرق و غرب زمین را گرفته باشند؛ پس اسلام را بر آنان عرضه می ‌دارد. هر کدام که اسلام آورد، او را به نماز خواندن و دادن زکات و آنچه مسلمانان به آن مأمور می‌ باشند، امر می ‌کند و هر‌ که اسلام نیاورد، گردن او را می ‌زند تا آنکه در مشرق و مغرب کسی نماند، مگر آنکه خدا را به یگانگی بشناسد.»(3)

توحید

حاکم شدن کلمه‌ توحید بر تمام سرزمین‌ ها، وحدت و یگانگی هویتی را بر بشر حاکم می کند و امت اسلامی به تمام معنای کلمه به وجود می ‌‌آید. پی‌آمد این امر، کنار گذاشتن اختلافات قومی و تعصبات نژادی و خروج از بحران ‌های اجتماعی است. 

 

امنیت فرهنگی و معنوی

فرهنگ، از موضوعات مهم عرصه‌ اجتماعی و مسائل امنیتی است. با مطرح شدن بحث جهانی ‌شدن و خطر یک‌ پارچه ‌سازی فرهنگی، همچنین شکستن مرزهای امنیتی به وسیله وسایل ارتباطی، اهمیت این حوزه افزون ‌تر گردیده است. در اصطلاح کلی فرهنگ، به مجموعه‌ باورهایی اطلاق می‌ شود که در ذهن افراد جامعه نهادینه شده است. بنابراین، می ‌توان گفت که نقش تک‌ تک افراد جامعه و طبایع آن ها در شکل‌ گیری هر تفکر و فرای آن، فرهنگی برجسته است.

علوم بشری همواره در تغییر و تحول است و نمی تواند حکم قطعی در مورد مسائل ارائه دهد؛ زیرا عقل بشری بر علوم و قوانین طبیعی احاطه کامل ندارد و همه چیز را با تجربه می آموزد. به طور کلی حوزه علوم بشری همواره با ناامنی های فکری و دگرگونی ها رو به روست

 

اگر چه طبع بشری، در شکل ‌گیری فرهنگ‌ ها یا ناامنی ‌های اجتماعی دخیل است، با توسعه‌ آموزشی، اخلاقی و مذهبی، می ‌توان امیدوار بود که بشر جایگاه اصلی خود را بشناسد و اصول اخلاق و ارزشی را در جامعه اجرا کند. با ظهور امام که حکومت عدل الهی بر پا می شود، اسلام که بر طبق روایات جز اسمی از آن در آخرالزمان باقی نمی ماند، ایا و زنده می شود: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ ‏بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ» ؛ « او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دین است پیروز گرداند، هر چند مشرکان خوش نداشته باشند».(4)

در روایتی نیز آمده است که هنگامی که قائم قیام کند ـ هر کس اهل هر دینی باشد ـ به اسلام گرایش پیدا کند و به آن ایمان آورد.(5)

آگاهی و معرفت از لوازم اصلی تأمین امنیت فرهنگی است. با زنده شدن اسلام و برپایی حکومت الهی، طبیعت بشر به جایگاه اصیل خود ـ مقام خلیفه اللهی ـ واقف می شود. آنگاه فرهنگ غنی اسلامی بر پا می شود و آرامش و طمأنینه فرهنگی و معنوی باز خواهد گشت.

امام زمان

در دنیای زر و زور و تزویر کنونی که تبلیغات فریب افکار عمومی و شعارهای دروغین در قالب ارزش ها نقش مهمی یافته و ابرقدرت های جهانی با بهره گیری از این راهکارها اعمال ننگین خود را ارزش مند و منطبق بر عدالت جلوه می دهند. ظهور امام می تواند چنین راه دشواری را بر بشر هموار کند.امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه 41 سوره حج می فرماید: « این آیه در مورد آل محمد و مهدی و یاروان آن هاست که خداوند آنان را مالک شرق و غرب زمین می گرداند و دین را آشکار می سازد و به وسیله او و یارانش، بدعت ها را نابود می کند؛ همانطور که بی خردی را به وسیله حق نابود نمود و چنان کند که اثری از ستم دیده نشود و به نیکی ها فرمان می دهد و از زشتی ها جلوگیری می کند» .(6)

 

امنیت علمی

بشر در طول ادوار مختلف با کشف قوانین طبیعی پا به عرصه علوم طبیعی گذاشت و با بهره مندی از عقل واستعدادها و توانایی های ذاتی توانست بر نظام طبیعت چیره شود، اما علوم بشری همواره در تغییر و تحول است و نمی تواند حکم قطعی در مورد مسائل ارائه دهد؛ زیرا عقل بشری بر علوم و قوانین طبیعی احاطه کامل ندارد و همه چیز را با تجربه می آموزد. به طور کلی حوزه علوم بشری همواره با ناامنی های فکری و دگرگونی ها رو به روست. با این گستردگی علوم، مردم در زمان غیبت تنها دو حرف از 27 حرف علم را آموخته اند. امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف با ظهور خود تمام حروف را در میان مردم منتشر می کند. در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است: «علم و دانش 27 حرف است. آنچه تا کنون همه پیامبران آورده اند جز دو حرف بیشتر نیست و مردم تا امروز جز دو حرف از علم آگاهی ندارند. وقتی قائم قیام کند، 25 حرف دیگر را آشکار و در میان مردم پخش می کند و آن دو حرف را به آن ضمیمه می نماید و 27 حرف علم در میان مردم پخش می شود.»(7)

در روایت دیگر نیز آمده است: «(آنگاه که حضرت ظهور کرد)... علم و دانش در دل های مؤمنین قرار می گیرد تا جایی که مؤمنی نیازمند دانش برادرش نمی شود.»(8)

زمانی که قائم قیام کند، با حکم داوودی میان مردم حکم می کند و نیازی به گواه ندارد. خدای تعالی به او الهام می نماید او با علم خود حکم می کند و هر پرسشی را پاسخ می گوید. او با فراست و زیرکی دوست را از دشمن باز می شناسد

علمی که امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به مردم عرضه می کند، علم الهی است و قطعیت و ثبات به همراه دارد، نه شکاکیت و نسیبت را، در نتیجه آرام بخش فکری است.

 

امنیت قضایی و حقوقی

حقوق بشر از جمله موضوعات و مجادلات جهانی است که حتی دست آویز قدرت های بزرگ برای پیگیری اهداف شوم و توسعه طلبانه قرار گرفته است. تدوین حقوق بشر و تشکیل دادگاه های کیفری در بسیاری موارد دچار نقصان های جدی است؛ چرا که عقل بشر قادر نیست بر همه وجود احاطه یابد و ممکن است اشتباه کند و یا منافع شخصی را در تدوین قواعد و تشکیل دادگاه لحاظ کند.

عدالت، وجدان، ایمان، سعه صدر و ... از عناصر مهم و کلیدی در حوزه قضاوت هستند. امام علی علیه السلام تضمین امنیت قضایی افراد در جامعه را مستلزم رعایت سه اصل انتخاب قاضی، شرایط قاضی و وظایف دولت در برابر قاضی می داند.(9)

بی شک حاکمیت الهی از نظر قواین و اجرای آن ها مشکل نخواهد داشت؛ زیرا قوانین الهی کامل ترین و جامع ترین قوانین است و مجری آن ها در حکومت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، شخص امام است که منتخب الهی است. امام صادق علیه السلام فرموده است: « زمانی که قائم قیام کند، با حکم داوودی میان مردم حکم می کند و نیازی به گواه ندارد. خدای تعالی به او الهام می نماید  او با علم خود حکم می کند و هر پرسشی را پاسخ می گوید. او با فراست و زیرکی دوست را از دشمن باز می شناسد.»(10)

در حکومت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف قوانین به بهترین نحو اعمال می شود و دست هر صاحب نفوذ منفعت طلبی کوتاه خواهد شد.

 

پی نوشت ها:

1. نهج البلاغه، خطبه 15.

2. آل عمران: 83.

3. بحار الانوار، ج 52، ص 340.

4. صف: 9.

5. مستنبط، سید احمد، قطره ای از دریای فضایل اهل بیت علیهم السلام، ج1، ص735.

6. تفسیر قمی، ص 441.

7. بحارالانورا، ج52، ص 336.

8. قطره ای دریای فضایل اهل بیت علیهم السلام، ج2، ص 784.

9. فصل نامه علوم سیاسی، ش 34، ص261.

10. مستدرک الوسایل، ج4، ص304.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 4 دی 1390برچسب:, :: 12:4 :: توسط : علی منجزی

 امام زمان

 

 

 

 

عطر گلى محمدى، علوى، فاطمى، حسینى و . . .

آرى این بار از رواق عشق، رایحه روح‏افزاى «گل نرگس‏» مى‏آید .

گلى كه خزان انسانیت، فضیلت، عدالت و ارزش‏هاى مرده جهان امروز را به تنهایى به بهار مبدل خواهد كرد .

و اگر این سان است، بى‏تردید باغچه دل من و تو را نیز مى‏تواند سبز و خرم سازد و بهار به بار آرد .

و تمام سخن نیز در همین جاست!

در این‏جا كه چه كنیم رواق عشق به حریم آن دلبر هرچه نزدیك و نزدیكتر گردد .

لابد از اشارات كلام، دریافته‏اى سخن از آن عزیزى است كه: «صد قافله دل همره اوست .»

و خوشا به حال دلى كه به راستى «همره‏» اوست . و چه سخت است «همره او بودن! گرچه او هماره با ما و همراه ماست; اما مهم این است كه ما نیز «با» او و «همره‏» او باشیم .

آن مهر دلاراى عشق در «جان‏» من و تو كى ظهور خواهد كرد؟ آیا اینجا نیز او باید به سراغ من و تو بیاید، یا من و تو باید به سراغ او برویم؟

یار نزدیكتر از من به من است

وین عجب‏تر كه من از وى دورم

آرى! سخن از آن كسى است كه مظهر حضرت معبود و خالق بود و نبود است .

آنكه حضرت حق، او را دلبر و دلدار، حجت دادار، ولى كردگار و مظهر تمام عیار پروردگار قرار داده است .

آنكه داد مظلومان از بیدادگران جهان خواهد ستاند .

آنكه بر شجره خشك و مرده عدالت در جهان امروز، شاخساران سرسبز عدل و داد، و جوانه‏هاى زیباى صلاح و سداد خواهد رویاند .

شكوفه‏هاى معطر عشق و فضیلت‏بر نهال انسانیت‏خواهد نشاند و دسته دسته گل‏هاى عطرآگین ارزش و كرامت را براى بشریت ارمغان خواهد آورد .

حتما چنین خواهد شد، و بى‏تردید او به سوى عالم و آدم خواهد شتافت .

اما اى عزیز! این حقیقت‏بس گرانقدر، در ظهور «جهانى‏» رخ خواهد داد; لیكن در ظهور «جانى‏» چه؟

آن مهر دلاراى عشق در «جان‏» من و تو كى ظهور خواهد كرد؟ آیا اینجا نیز او باید به سراغ من و تو بیاید، یا من و تو باید به سراغ او برویم؟

گرچه او حیات‏بخش جان و جهان، هر دو است و با ظهورش، «جهان‏» كویرى و ستم زده كنونى را به گلستانى روح‏افزا مبدل خواهد كرد; اما «جان‏» من و تو را كى؟

آن وقت كه من و تو به سراغ آن «جانان‏» برویم .

آن «آرمان عام‏» در پایان زمان غیبت و دوران ظهور آن حضرت روى مى‏دهد; اما آن «آرمان خاص‏» در همین زمان غیبت نیز تحقق‏پذیر است .

معرفت او، ریشه درخت ایمان و كرامت ماست، دوستى و عشقش تنه و شاخسار آن، اطاعتش شاخ و برگ، و انسانیت و بندگى حضرت حق میوه شیرین و گوارایش
براى چه كسانى؟

براى آنان كه خود را به او «برسانند» و دل خویش را «همره‏» آن دلبر كنند .

یادش از یاد خود نبرند و دل از غیر او ببرند .

اگر «ظهور» آن یار گلعذار، اكنون ما را میسر نیست، بارى «حضور» پرنورش كه هست!

و این حضور، گرچه از جانب او همراه ما هماره هست; اما ما باید بكوشیم كه از جانب ما نیز همراه او باشد .

و رشد و تكامل ما نیز در همین است; در این كه آن دلدار را به دل خویش راه دهیم! صاحبخانه را به خانه آوریم!

فراموشش نكنیم . او را نیك بشناسیم كه معرفتش محبت‏به بار مى‏آرد و محبتش، اطاعت .

معرفت او، ریشه درخت ایمان و كرامت ماست، دوستى و عشقش تنه و شاخسار آن، اطاعتش شاخ و برگ، و انسانیت و بندگى حضرت حق میوه شیرین و گوارایش .

و تو اى عزیز!

اى یوسف زهرا!

گوشه چشمى به ما كن كه چشم بیمارت، دردها را دوا و رشته محبت و عشقت، دل را از تعلقات رها مى‏كند .

اى «گل نرگس‏» !

نیم‏نگاهى از نرگس مستت كافى است تا بتوانیم باب حرم دل را به سویت‏بگشاییم و غبار اغیار از آینه جان بزداییم .

اى جان عالم فداى خاك پایت، آن را از ما دریغ مدار!


ارسال شده در تاریخ : جمعه 3 دی 1390برچسب:, :: 12:3 :: توسط : علی منجزی

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ما منتظریم و آدرس monje.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 1
بازدید کل : 13421
تعداد مطالب : 55
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1