ما منتظریم
مذهبی
 
 

بوزینگان کسانی اند که در دنیا سخن‏چین بودند. خوكان همانهایی هستند که حرام خوری شد سیره شان. سرنگونان کسانی اند که رباخواری شد پیشه شان. كوران قاضیانی هستند که در داوری ستم کردند و رأی ظالمانه دادند. كر و لالان در دنیا خودپسند بودند و آنها كه زبان خود مى‏جوند کسانی هستند که در دنیا اهل غیبت بودند.


قیامت
قرآن کریم در آیه 151 سوره مبارکه بقره چهار وظیفه را جزء برنامه های اصلی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بیان می کند. یکی از آنها، تعلیم علومی است که بشر هیچ گاه نمی توانست با عقل و اندیشه خود به آنها دست پیدا کند؛ «وَ یُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ» که از این علوم به علوم صرفاً نقلی یاد می شود.

بخشی از این نوع علم به اوضاع و احوال قیامت اختصاص دارد. اوضاع و احوالی که اگر نبود نَقل و ره آورد وحی، محال بود بشر بتواند به گوشه ای از آن هم دست پیدا کند. ما چون ایمان داریم که قرآن سخن خداست (82/نساء) و هر چه را که خدا بگوید عین حقیقت است (42/فصلت) بنابراین یقین داریم هر چه را هم که خداوند در مورد قیامت گفته است همه حق است و موجود؛ چه برای ما قابل درک و هضم باشد و چه نباشد.

بخشی از این اخبار مربوط می شود به وضعیت چهره انسانها در قیامت که در این مقاله به برخی از آنها اشاره می کنیم.

اوج جلوه گری دو رنگ دیگر به قیامت حواله شد. در آن روز موعود چهره‏هایى سفید و نورانى و چهره‏هایى تاریك و سیاه خواهد بود؛ «یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ» به آنها كه چهره‏هاى سیاه و تاریك دارند گفته مى‏شود: چرا بعد از ایمان، راه كفر را پیمودید؟ در مقابل آنها، مؤمنان اند که چهره‏هایشان سفید شده و غرق در دریاى رحمت الهى خواهند بود و جاودانه در آن زندگىِ آرام بخش به سر می برند

رنگ رخساره خبر می دهد از سرّ درون

خداوند انسان را به گونه ای خلق کرده است که رنگ چهره او متاثر از حالات درونش تغییر می کند. دو رنگ به این دنیا اختصاص دارد و دو رنگ به قیامت. اما آن دو رنگ دنیایی یکی زرد است و دیگری قرمز. اولی در مواقع ترس یا اضطرابِ درون بر چهره می نشیند و دومی یا در اثر شدت ناراحتی و عصبانیت است و یا شرمندگی و خجالت.

اوج جلوه گری دو رنگ دیگر به قیامت حواله شد. در آن روز موعود چهره‏هایى سفید و نورانى و چهره‏هایى تاریك و سیاه خواهد بود؛ «یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ» به آنها كه چهره‏هاى سیاه و تاریك دارند گفته مى‏شود: چرا بعد از ایمان، راه كفر را پیمودید؟ در مقابل آنها، مؤمنان اند که چهره‏هایشان سفید شده و غرق در دریاى رحمت الهى خواهند بود و جاودانه در آن زندگىِ آرام بخش به سر می برند. (106-107/آل عمران)

در آیه دیگر قرآن نیز به این حقیقت اشاره شده از جمله در باره كسانى كه پشت سر هم مرتكب گناه مى‏شوند مى‏خوانیم «كَأَنَّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً»؛ گویى صورت آنها را پاره‏هاى تاریك شب پوشانیده است.(27/یونس ع)

 

چهره ها حکم پرونده را دارند

در آیه 39 سوره الرحمن آمده است: «فَیَوْمَئذٍ لَّا یُسئَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لَا جَانٌ‏»؛ پس در آن روز از گناه هیچ انسان و جنی سوال نمی شود؛ زیرا «یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ»؛ گنهكاران از سیمایشان شناخته شوند. (41/الرحمن)

مرحوم سید هاشم بحرانی صاحب تفسیر البرهان، ذیل آیه «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً» (18/نبأ) روایتی را نقل می کند که شرح این وضعیت است:

چهره دوزخیان

معاذ تعریف می کند که من در مورد هول و وحشت هاى قیامت از پیغمبر (صلّى اللّه علیه و آله) سؤالى كردم. فرمود: معاذ! از مطلب عظیمى پرسیدى. سپس اشك از دیدگان مباركش فرو ریخت و فرمود: در آن روز ده گروه از امت وارد صحنه قیامت می شوند به گونه ای که هر گروه قیافه و شکل خاص خودش را دارد:

عده ای به صورت میمون می آیند و عده ای دیگر به شکل خوك. گروهی سرشان به طرف پایین است و پا به طرف بالا دارند به گونه ای كه صورتشان به زمین ‏كشیده می شود. دسته ای كورند و دسته ای دیگر، كر و لال. بعضى زبانشان از دهان درآمده و روى سینه افتاده و این در حالیست که چرك از آن مى‏ریزد به طورى كه همه را اذیت مى‏كند. بعضى هم دست و پایشان بریده است و بعضى دیگر به چوبه‏هاى دار آتشین آویخته شده‏اند. عده ای هم از مردار بدبوترند. برخی پیراهن هایی از قیر داغ بر تن دارند كه به پوست بدنشان چسبیده است.

 

اینها چه کسانی اند؟

در ادامه روایت حضرت به این سوال پاسخ می دهد؛ پاسخی که در حقیقت، بیان واقعیت برخی از گناهان است. اگر کسی به این گناهان عادت کرد و آن خصلت ناپسند، جزء جان و حقیقت او شد؛ در قیامت هم که روز ظهور حق است به این شکل هایی که در روایت آمده است وارد صحنه قیامت می شود.

بر این اساس حضرت فرموند:

بوزینگان کسانی اند که در دنیا سخن‏چین بودند. خوكان همانهایی هستند که حرام خوری شد سیره شان. سرنگونان کسانی اند که رباخواری شد پیشه شان. كوران قاضیانی هستند که در داوری ستم کردند و رأی ظالمانه دادند. كر و لالان در دنیا خودپسند بودند و آنها كه زبان خود مى‏جوند کسانی هستند که در دنیا اهل غیبت بودند. دست و پا بریدگان کسانی هستند که مدام همسایه های خود را  آزار دادند. به دار آویختگان همانها هستند که با بدگوی مردم آنان را به چنگال خونین زورمندان ستمگر دچار مى‏كردند. و متعفنان كسانى هستند كه عنان نفس عالى بشرى را به دست شهوت و كامروایى سپرده و از پرداخت حقوق الهى خوددارى نمودند و دسته‏ اخیر که مردمی متكبر و فخر فروش‏اند.

عده ای به صورت میمون می آیند و عده ای دیگر به شکل خوك. گروهی سرشان به طرف پایین است و پا به طرف بالا دارند به گونه ای كه صورتشان به زمین ‏كشیده می شود. دسته ای كورند و دسته ای دیگر، كر و لال. بعضى زبانشان از دهان درآمده و روى سینه افتاده و این در حالیست که چرك از آن مى‏ریزد به طورى كه همه را اذیت مى‏كند. بعضى هم دست و پایشان بریده است و بعضى دیگر به چوبه‏هاى دار آتشین آویخته شده‏اند. عده ای هم از مردار بدبوترند. برخی پیراهنهایی از قیر داغ بر تن دارند كه به پوست بدنشان چسبیده است

توضیحی برای این روایت

در آیات متعددی از قرآن کریم عاقبت تبهکاران را دو چیز اعلام می کند: «مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ» یکی جهنم است که نیازی به توضیح ندارد و دیگری «مَصیر» بد است که نیازمند توضیح است.

«مصیر» از ریشه «ص ی ر»، «صار» گرفته شده که به معنای صیرورت و گردیدن است. به عنوان مثال وقتی دانه ای پس از کاشت و طی فرایند رشد تبدیل به خوشه گیاهی شد به «شدن» می گویند «صیرورت» و «مصیر». (ر.ک: التحقیق 6/311)

پس «بِئْسَ الْمَصیرُ» یعنی «بد تبدیل شدنی» مانند اینکه دانه، فرآیند رشد و بالندگی را درست طی نکند و در اثر همین سوء رشد گندیده و پوسیده شود که در این موقع گفته می شود آن دانه فاسد شد و رشد نکرد.

روح انسان هم اینگونه است اگر تعالیم الهی را آموخت و به کار بست، فرشته خو «می شود» و با چهره ای انسانی و نورانی وارد قیامت می شود. اما اگر تعالیم الهی را به پشت سر انداخت و به آن بی اعتنایی کرد درنده خو «می شود» و با چهره ای سیاه و حیوانی به قیامت احضار و به جهنم پرتاب می شود.   

«وُجُوهٌ یَوْمَئذٍ مُّسْفِرَةٌ * ضَاحِكَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ * وَ وُجُوهٌ یَوْمَئذٍ عَلَیهَْا غَبرََةٌ * تَرْهَقُهَا قَترََةٌ * أُوْلَئكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ»؛ در آن روز چهره‏هایى درخشان، خندان و نورانیند، و چهره‏هایى تاریك كه سیاهى مخصوصى آن را پوشانیده است؛ آنان همان منکران و تبهکارانند که در دنیا خدا و دین او را منکر شده و نپذیرفتند.‏ (عبس/38-42)

 

گریزی به یک آیه

با توجه به آیات و روایاتی که بیان کردیم برای ما معلوم می شود که معنای آیه «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»(179/اعراف) که در وصف اهل جهنم نازل شده؛ توهین و اهانت به آنها نیست؛ بلکه حقیقت درونی آنهاست که در قیامت نمایان خواهد شد.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: 21:52 :: توسط : علی منجزی

اگر کسی سوره مبارک یس را در قبرستان بخواند، عذاب اهل قبور کم و برای قاری آن، به تعداد مردگان پاداش داده می‌شود.


تلاوت
چه هنگام قرآن خواندن ثواب بیشترى دارد؟

هر وقت قرآن خوانده شود ثواب دارد، امّا در روایات به خواندن قرآن در صبح‌و‌شب بیشتر سفارش شده است.[وسائل‌الشیعه، ج‌4، ص‌849‌ـ‌850 ]

در میان ماه‌ها، ماه مبارك رمضان، بهار قرآن معرفى شده و مستحب است در آن ماه، فراوان قرائت قرآن شود.[14]

 

آیا تلاوت قرآن، ساعت خاصّی دارد؟

تلاوت قرآن، در همه حال ارزشمند است. از پیامبربزرگوار(صلی الله علیه وآله) نقل شده كه فرمودند: افضل العبادة قراءة القرآن; قرائت قرآن، بهترین عبادت است.[همان]

در عین حال، خواندن بعضی از سوره‌ها در بعضی از اوقات، ثواب بیشتری دارد که به بعضی از آن‌ها اشاره می‌کنیم.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آ له) فرمودند: «خداوند، کسی را که سوره فجر را در ده شب نخست ماه ذی‌الحجه بخواند، می‌بخشد و هر کس در سایر ایّام، این سوره را بخواند، قیامت برایش نور خواهد شد».[الکافی، ج‌4، ص‌825 و ثواب قرائت سوره‌های قرآن، ص‌131] هم‌چنین فرمودند: «کسی که هر پنجشنبه سوره هل أتی را بخواند، همراه پیامبر(صلی الله علیه وآله) باشد».[همان، ص‌104]

امام صادق(علیه‌السلام) فرمود: «کسی که قبل از خواب، سوره ملک را بخواند، تا صبح مدام در امان و پناه خداست و تا قیامت، در امانش خواهد بود.» [همان]

سوره جمعه، در شب‌های جمعه، تأکید شده است.[همان، ص‌98]

خواندن سوره‌های مسبّحات (سوره‌های: حدید، اسراء، حشر، صف، جمعه، تغابن و اعلی) قبل از خواب، تأکید شده است.[همان، ص‌91.]

این که دعاها ثواب خاص خود را دارند و هر فردی می‌تواند در هرزمانی آن‌ها را بخواند و درد دلی کند با خدای خود و این نه بدان معنا است که نمی‌شود این دعا را در روزها و زمان‌های بعدی خواند مثلاً دعای روز را در شب خواند و یا دعای شب را در روز خواند

«اگر کسی سوره مبارک یس را در قبرستان بخواند، عذاب اهل قبور کم و برای قاری آن، به تعداد مردگان پاداش داده می‌شود» .[همان]

 

زمان دعا در لسان روایات

آنچه در لسان روایت در مورد زمان دعا هستند را می‌توان این گونه بررسی کرد:

- برخی دعاها هستند که زمانشان قطعی است چه در روز و چه در شب مثلاً دعای عهد که صبح هر روز است و یا دعای ندبه که صبح جمعه‌ها و یا زیارت آل یاسین در عصر جمعه و..... وارد شده است . 

- برخی دعاها هست که زمان نشان مربوطه به عملی است که آن را انجام می‌دهیم مثلاً دعاهای بعد از نمازها و تعقیبات بعد از نماز یا همین روزها دعای ماه رجب بعد از نمازها روزانه که زمانشان بسته به خواندن نماز است .

- برخی دعاها هستند که مربوط به ایام و روزهای خاصی هستند مثلاً دعای روز جمعه و یا دعای هر روز .

 

نکته آخر

این که دعاها ثواب خاص خود را دارند و هر فردی می‌تواند در هرزمانی آن‌ها را بخواند و درد دلی کند با خدای خود و این نه بدان معنا است که نمی‌شود این دعا را در روزها و زمان‌های بعدی خواند مثلاً دعای روز را در شب خواند و یا دعای شب را در روز خواند .


ارسال شده در تاریخ : جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: 21:52 :: توسط : علی منجزی

 

حق فرزند بر پدر و مادر این است که برای او نام نیکو انتخاب کند و او را با ادب و نیکو تربیت کرده و به او قرآن بیاموزد.

فطرت خداجوی انسان به طور ناخودآگاه میل به خوبی‌ها و زیبایی‌ها دارد و قرآن آینه‌ی تمام نمای زیبایی‌ها در عالم خلقت می‌باشد. به همین دلیل هر نفس پاک و جان پالایش یافته‌ای به طور ناخودآگاه گرایش به استماع و تلاوت آیات نورانی قرآن دارد و این در مورد کودکان که مانند لوح سفیدی پاک و درخشان هستند دوچندان می‌باشد.

امّا گاهی از اوقات به دلیل عدم آگاهی ما بزرگ ترها و همچنین عدم درک آیات توسط کودکان در آموزش قرآن به فرزندانمان دچار مشکل می‌شویم و این سوالی است که غالباً خانواده‌ها می‌پرسند: فرزندمان علاقه‌ای به مطالعه‌ی کتاب قرآن خود ندارد. باید چه کار کنیم؟

والدین به عنوان همیار معلم در منزل می‌توانند نقش بسیار مهم و پایداری در ایجاد انس با قرآن داشته باشند. چون از قبل از تولد کودک با او بوده و قرار است تا پایان عمر خود در کنار او باشند. به همین دلیل تأثیری که دانش آموز از خانواده‌ی خود می‌گیرد بسیار پایدارتر از تاثیر وجودی هر کس دیگر است.

همچنین این والدین هستند که تأثیر کلام و رفتار معلم را تثبیت یا خنثی می‌کنند. به همین دلیل نقش والدین در پیشرفت‌های دانش آموزان بسیار حساس و کلیدی می‌باشد.

امید است موارد ساده‌ی زیر بتواند به حل مشکل و تقویت مهارت‌های دانش آموزان در تلاوت قرآن کمک کند:

1) فرزند خود را به مطالعه‌ی روزانه‌ی قرآن عادت دهید. شاید این امکان صبح هنگام به علّت خواب آلودگی بچه‌ها فراهم نباشد اما می‌توانید موقع اذان مغرب فرزند خود را ترغیب نمایید که به همراه شما وضو گرفته ، نماز بخواند و پس از ادای نماز، از روی عبارت‌های قرآنی کتاب خود ـ به عنوان فریضه‌ای که موجب خشنودی خدای مهربان است ـ بخواند.

به فرزندانتان اجازه دهید که شاهد عبادت‌های شما باشند و سعی کنید الگوی مناسبی برای فرزندانتان باشید ؛ زیرا بچه‌ها بیش از اینکه از کلام ما تأثیر بپذیرند ، از رفتار ما می‌آموزند.

تمرین با این شیوه در ابتدای امر ممکن است برای والدین و فرزندان با مشکلاتی به همراه می‌باشد و حتی شاید با مقاومت فرزندتان روبه رو شوید ، اما پس از گذشت مدتی کوتاه باعث پیشرفت‌های چشمگیری در فرزند شما خواهد شد و این توانایی را در آنان ایجاد می‌کند تا آیات جدید قرآنی را نیز به سهولت قرائت کنند

فراموش نکنید که :

بچه‌ها هستند چون آیینه‌ها                                      نقش می‌بندد در آن رفتار ما

2) معانی آیات را برای فرزند خود بیان کنید تا فرزند شما بتواند با آیات الهی ارتباط روحی برقرار کند. یکی از دلایل بی میلی کودکان نسبت به تلاوت قرآن این است که کودکان ما به دلیل بیگانه بودن زبان عربی ، آیات نورانی را جملاتی بی معنا تلقی کرده ، نمی‌توانند از معنی، بهره کافی برخوردار گردند و این وظیفه‌ی ماست که با بیان معانی بلند آیات ، آنان را از این چشمه‌ی جوشان سیراب نماییم. 

3) به جنبه‌های التذاذی استماع صوت خوش قرآن توجه کنید. سعی کنید حتی الامکان عبارت‌ها را با صوت و آهنگ دلنشین تلاوت کنید تا فرزندتان از شنیدن آیات قرآن لذّت ببرد.

قصه

4) سعی کنید برای کودکان خود از داستان‌های قرآنی تعریف کنید. تعریف داستان‌های قرآنی ـ قبل از خواب ـ برای شما و کودکتان خوابی آرام و احساسی شیرین و خاطراتی به یاد ماندنی به همراه خواهد داشت .

5 )کودکان را با آداب قرائت قرآن مانند پاکی و پاکیزگی ، با وضو بودن ، آداب نشستن ، گوش دادن به هنگام شنیدن آیات قرآن و ... آشنا سازید و آنان را نسبت به رعایت این آداب ترغیب نمایید .

6) به هنگام تمرین آیات در منزل ، از خواندن آیات توسط شما و تکرار توسط دانش آموز اجتناب کنید. شیوه‌ی کار باید به گونه‌ای باشد که دانش آموز خود سعی در اکتشاف شکل صحیح قرائت داشته باشد و شما به عنوان راهنما فقط توجه فرزند خود را به حرکت حرفی که اشتباه تلفظ کرده معطوف نمایید تا در تلاش‌های بعدی به شکل تلفظ صحیح کلمه برسد.

تمرین با این شیوه در ابتدای امر ممکن است برای والدین و فرزندان با مشکلاتی همراه ‌باشد و حتی شاید با مقاومت فرزندتان روبه رو شوید ، اما پس از گذشت مدتی کوتاه باعث پیشرفت‌های چشمگیری در فرزند شما خواهد شد و این توانایی را در آنان ایجاد می‌کند تا آیات جدید قرآنی را نیز به سهولت قرائت کنند.

7) رفع برخی از اشکالات به تمرین بیشتر و مرور زمان نیاز دارد. از این رو ، نباید انتظار داشته باشید که همه‌ی اشکالات بلافاصله برطرف شود.

از آنجا که یکی از مهم‌ترین اهداف آموزش قرآن در ابتدایی توانایی روخوانی تمام آیات قرآن به طور شمرده می‌باشد، خوب است که فرزند خود را عادت دهید تا هرروز از روی قرآن کامل ، چند آیه را تلاوت نمایند

8 ) از فرزند خود بخواهید که درباره‌ی پیام‌های قرآنی صحبت کرده و مصادیق جدیدی برای آن پیدا کنند.

9 ) از تشویق‌های کلامی و غیر کلامی بهره ببرید. هنگامی که کودک شما سعی در فراگیری قرآن دارد، حتماً شایسته‌ی تشویق و قدردانی است.

10) انجام فعالیت‌های خارج از کلاس مانند تولید آثار هنری در رابطه با آیات مانند نقّاشی ، خطاطی و ...، شرکت در مسابقه‌های قرآنی، تحقیق در رابطه با شأن نزول آیات و ... می‌تواند تأثیر معجزه آسایی بر رفتار و گفتار کودکانمان داشته باشد.

11) حتی الامکان نوار قرآنی قرائت سوره‌ها را تهیه کرده و در منزل به طور مداوم پخش نمایید یا از cd آموزشی قرآن استفاده نمایید.

12) قرائت سوره‌ها باعث افزایش اعتماد به نفس دانش آموزان و ایجاد خودپنداره ی مثبت نسبت به توانایی خود در یادگیری قرآن می‌شود. پس قرائت سوره‌ها را جدی بگیرید .

13) کودکان خود را تشویق به حفظ سوره‌ها کنید. چون حفظ سوره‌ها علاوه بر افزایش اعتماد به نفس دانش آموز ، باعث تقویت حافظه‌ی دراز مدّت دانش آموزان می‌شود. ضمن اینکه دانش آموزانی که به حفظ سوره مبادرت نمایند در کلاس تشویق می‌شوند که این خود منجر به علاقمندی بیشتر دانش آموز نسبت به قرآن می‌شود.

14) از آنجا که یکی از مهم‌ترین اهداف آموزش قرآن در ابتدایی توانایی روخوانی تمام آیات قرآن به طور شمرده می‌باشد، خوب است که فرزند خود را عادت دهید تا هر روز از روی قرآن کامل ، چند آیه را تلاوت نمایند.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: 21:52 :: توسط : علی منجزی

پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آ له) فرمودند: لایعذب اللّه قلباً وعی القرآن; خداوند قلبی را که ظرف قرآن باشد، عذاب نمی‌کند».[ بحارالانوار، ج‌89، ص‌178]


قرآن

برای بهره‌گیری بیشتر و بهتر از تلاوت قرآن، آداب و دستورالعمل‌هایی در قرآن و روایات معصومین(علیه‌السلام) بیان شده است. این آداب در نگاه کلی به دو بخش تقسیم می‌شود:

 

الف) آداب ظاهری که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از:

مسواک زدن، وضو گرفتن، رو به قبله نشستن، رعایت وقار، خشوع در قرائت، محزون خواندن، رعایت ترتیل، خوش صدا خواندن، توجه به معنای آیات، رعایت سکوت هنگام تلاوت دیگران، به خدا پناه بردن، با نام خدا آغاز کردن تلاوت.

 

ب) آداب باطنی که درباره حالت‌های روحی مطلوب قاری قرآن، هنگام تلاوت است. با استفاده از آیات و روایات، مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از:

تخلّی و دوری گزیدن از موانع فهم; از جمله موانع فهم حقایق نهفته در قرآن: انحصار در لفّاظی، جمود در برداشت‌های خود، تقلید کورکورانه از دیدگاه‌های دیگران، ارتکاب گناه و اصرار بر آن، تفسیر به رأی و...‌.

1. دریافت گفتار; دانستن مقام و منزلت قرآن نزد پروردگار و دانستن سبب فرو فرستادن آن به سوی مردم و لطف الهی در تبدیل حقایق والا و بلند مرتبه به زبان قابل فهم عموم برای هدایت مردم.2. بزرگداشت خداوند و حفظ حرمت او که با بشر سخن گفته است.

3. حضور قلب و فراموش کردن دل‌مشغولی‌ها و خودبینی.

4. تدبر در معانی قرآن که مرتبه‌ای فراتر از حضور قلب است. در این مرتبه باید در پی کشف معانی و مفاهیم نهفته در آیات و دریافتن مقصود خداوند بود.

قرآن

5. تفهّم که فراتر از تدبّر در اصل معنا، کشف معانی نهفته در آیات و ربط آیات و اهداف آن‌ها را شامل می‌شود.

6. تخلّی و دوری گزیدن از موانع فهم; از جمله موانع فهم حقایق نهفته در قرآن: انحصار در لفّاظی، جمود در برداشت‌های خود، تقلید کورکورانه از دیدگاه‌های دیگران، ارتکاب گناه و اصرار بر آن، تفسیر به رأی و...‌.

7. تخصیص; خود را مخاطب خداوند دانستن.

8. تأثّر; تأثیرپذیری بر حسب تفاوت اوصاف آیات قرآن، مانند: حزن و ترس و امید و شادمانی و تحرّک و...‌.

9. ترقّی; روح و اندیشه خود را به گونه‌ای رشد دهد که گویی قرآن را مستقیماً از منبع وحی می‌شنود!

10. تبرّی بیگانه شدن با خود ـ با عنوان انسان گنه‌کار و خطاکار ـ و قرار دادن خود در صف نیکان و پیامبران و صدّیقان و شهیدان راه حق و رفتار مناسب آنان را در برابر خداوند از خود بروز دادن.

11. با حزن و خشوع قلب، قرآن خواندن.[ معراج السعاده، ص‌688‌ـ‌692 و المحجة البیضاء، ج‌2، ص‌234‌ـ‌249]

 

چگونه می‌توانیم به قرآن کریم احترام بگذاریم؟

احترام به قرآن به دو صورت شکلی و محتوایی محقق می‌شود. برخی از احترامات شکلی عبارت است از:

1. موقع خواندن قرآن حتماً با وضو باشیم و بی وضو به قرآن دست نزنیم; 2. قرآن را روی زمین رها نکنیم; 3. هنگامی که دیگران قرآن می‌خوانند سکوت و ادب را کاملاً رعایت کنیم; 4. پاهایمان را جلوی قرآن دراز نکنیم; 5. بعد از خواندن قرآن، آن‌را در پارچه در جای پاکیزه و مناسبی قرار دهیم و ... ‌.

عمل به قرآن که مهم‌ترین موارد است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آ له) فرمود: رُبّ تالِ القرآن والقرآنُ یَلْعَنُه; بسا کسانی که قرآن را تلاوت می‌کنند، در حالی که قرآن بر آن‌ها لعن و نفرین فرستد

احترامات محتوایی قرآن

برخی از احترامات محتوایی قرآن که وظایف ما در برابر قرآن را روشن می‌کند، چنین است:

1. یادگیری قرآن: رسول گرامی(صلی الله علیه و آ له) در این‌باره می‌فرماید: «بهترین شما کسی است که قرآن را بیاموزد و آن را به دیگران نیز یاد دهد». [ بحارالانوار، ج‌89، ص‌186]

2. قرائت قرآن: پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آ له) می‌فرماید: «خانه‌های خود را با تلاوت قرآن نورانی کنید».[ الکافی، ج‌2، ص‌574]

3. عمل به قرآن که مهم‌ترین موارد است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آ له) فرمود: رُبّ تالِ القرآن والقرآنُ یَلْعَنُه; بسا کسانی که قرآن را تلاوت می‌کنند، در حالی که قرآن بر آن‌ها لعن و نفرین فرستد.[ جامع‌الأخبار، ص‌56]

4. حفظ قرآن: پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آ له) فرمودند: لایعذب اللّه قلباً وعی القرآن; خداوند قلبی را که ظرف قرآن باشد، عذاب نمی‌کند».[ بحارالانوار، ج‌89، ص‌178]

امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: «کسی که حافظه‌اش ضعیف باشد و با رنج و زحمت، قرآن را حفظ کند، اجرش دوچندان باشد».[ همان، ص‌187]


ارسال شده در تاریخ : جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: 21:52 :: توسط : علی منجزی

غدیر خم در مسند أحمد بن حنبل، کوششی است در جهت ارائه‌ی راهکاری برای تفاهم  و همدلی و هم‌اندیشی در میان مسلمانان  بر مبنای واقعه‌ی تاریخی غدیر.


به این منظور احادیث یکی از شاخص‌ترین و معتبرترین کتب در نزد اهل سنت – کتاب مسند أحمد بن حنبل که حداقل در دوازده حدیث به واقعه‌ی غدیر خم اشاره نموده است - در مقابل دیدگان اهل بصیرت قرار می گیرد تا حقایق ذیل مشخص گردد:

1- نخست آنکه واقعه‌ی غدیرخم رویدادی تاریخی و غیر قابل انکار است.

2- أسناد واقعه‌ی غدیر خم  مربوط به قرون اخیر و یا ساخته‌ی شیعه نیست بلکه حتی ریشه در قدیمیترین کتب اهل سنت داشته و اصالت آن جای انکار ندارد.

3- از سوی دیگر این نوشتار زمینه‌ای برای قضاوت در مورد این رویداد تاریخی را فراهم می سازد تا خواننده با دقت در جزئیات آن، به مقصد و مقصود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در معرفی علی بن ابیطاب (علیه السلام) به عنوان مولای مؤمنان، آگاه گردد.

4- علاوه بر آن بخشی از روایات ارائه شده، دلیلی آشکار و غیر قابل انکار است بر استدلال و حتی مناشده‌ی (سوگند دادن و به گواهی طلبیدن) أمیرالمؤمنین علی علیه‌السلام به واقعه‌ی غدیرخم برای اثبات امامت و ولایت خود.

در ابتدا با أحمد بن حنبل و کتاب مسند او آشنایی مختصری خواهیم داشت و سپس به ارائه‌ی احادیث و ترجمه‌ی آنها خواهیم پرداخت.

أحمد بن حنبل

أحمد بن حنبل (164- 241 ق) پیشوای حنبلیان - یکی از چهار مذهب فراگیر فقهی اهل سنت - و یکی از شاخص‌ترین افراد مکتب اصحاب حدیث است. پس از وی اصحاب حدیث بیش از هرکس به گفته‌ها و نوشته‌های وی در تأیید افکار خویش استناد جسته‌اند. از میان محدّثان اهل‌سنّت، محمد بن اسماعیل بخاری، مسلم بن حجاج نیشابوری، ابوداود سجستانی و بسیاری دیگر از او روایت کرده‌اند. وهّابیان نیز خود را پیرو أحمد بن حنبل  می‌دانند. أحمد بن حنبل در 77 سالگی در بغداد درگذشت.

مشهورترین کتاب أحمد بن حنبل همان مُسند اوست که از معتبرترین کتب در نزد اهل سنت بوده و از نظر زمان تألیف نیز مقدم بر بسیاری از کتب معتبر حدیثی اهل سنت – من‌جمله صحیح بخاری و صحیح مسلم - است.

تبریک عمر بن خطاب به علی (علیه السلام) نیز خود نشانه‌ی دیگری از اهمیت این واقعه است و تأییدی بر این واقعیت که غدیر خم، محلی برای اعلان عمومی ولایت و امامت أمیرالمؤمنین علی علیه‌السلام بوده است.

ترجمه 12 حدیث در مورد غدیر خم

حدیث اول:  جلد 1  ص  84 شماره‌ی 641

... زاذان بن عمر گفت: شنیدم علی (علیه السلام) مردم را در رحبة ( محلی در کوفه ) قسم می داد به آنچه در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در غدیر خم شاهد بوده‌اند تا گفتار پیامبر را در غدیر بازگو کنند. پس سیزده نفر برخاستند  و شهادت دادند که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیده‌اند که می‌فرمود: هرکس که من مولای او هستم پس علی هم مولای اوست.

حدیث دوم:  جلد 1 ص 88 شماره‌ی 670

... زیاد بن أبی زیاد روایت کرد: شنیدم علی بن أبی‌طالب (علیه السلام) مردم را قسم میداد و فرمود: قسم می دهم مسلمانی را که در روز غدیرخم از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) آنچه را شنیده، بازگوید. پس دوازده نفر از کسانی که در بدر حاضر بودند، برخاستند و شهادت دادند.

حدیث سوم:  جلد 1 ص 118 شماره‌ی 950

... سعید بن وهب و زید بن یثبع روایت می کنند که حضرت علی (علیه السلام) در رحبة مردم را قسم داد به اینکه هرکس فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را در غدیر خم شنیده است، بپاخیزد. پس از جانب سعید بن وهب شش نفر و از جانب زید بن یثبع نیز شش نفر برخاستند و شهادت دادند که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیده‌اند که در مورد علی (علیه السلام) در روز غدیر خم فرمود: آیا خداوند بر مؤمنین اولی نیست؟ گفتند: بلی. فرمود: خدایا، هرکس که من مولای او هستم علی نیز مولای اوست. خداوندا دوست بدار کسی که او را دوست می‌دارد و دشمن بدار کسی را که با او دشمنی کند.

حدیث چهارم:  جلد 1 ص 119 شماره‌ی 961

... عبدالرحمن بن ابی لیلی روایت می کند: علی را در روز رحبة دیدم که مردم را سوگند داد و به گواهی طلبید و می گفت: تنها کسی بپاخیزد و شهادت دهد که خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) را در آن حال دیده باشد. عبدالرحمن می گوید: دوازده نفر از کسانی که در بدر شرکت داشتند برخاستند. گویا من هم‌اکنون به آنها می‌نگرم. گفتند: ما گواهی می‌دهیم روز غدیر خم از پیامبر (صلی الله علیه و آله) شنیدیم که می‌گفت: آیا من نسبت به مؤمنان از خودشان اولی نیستم؟ و همسرانم مادرانشان نیستند؟ (سوره‌ی احزاب، آیه‌ی 7)   گفتیم : بلی. فرمود: هرکس که من مولای اویم پس علی هم مولای اوست.

حدیث پنجم:  جلد 1 ص 119 شماره‌ی 964

... علی (علیه السلام) در روز رحبة قسم داد کسانی را که در روز غدیر خم حضور داشته و سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله) را شنیده‌اند، بپاخیزند و برنخیزد جز آنکس که پیامبر (صلی الله علیه و آله) را دیده است. پس دوازده نفر برخاستند و گفتند ما او را دیدیم و شنیدیم هنگامی که دست علی (علیه السلام) را گرفته و فرمود؛ خداوندا دوست بدار دوست دار او را و دشمن بدار دشمن او را و یاری کننده او را یاری کن و آنکس را که او را یاری نکند، رها کن. پس همه جز سه نفر برخاستند که علی (علیه السلام) آنها را نفرین نمود و به نفرین او گرفتار شدند.

امام علی

حدیث ششم:  جلد 1 ص 152 شماره‌ی 1310

... امام علی (علیه السلام) روایت میکند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در روز غدیر خم فرمود: هرکس که من مولای اویم علی هم مولای اوست پس بعد از آن برای مردم فرمود: (خدایا) دوست بدار آنکس که او را دوست می‌دارد و دشمن بدار کسی را که با او دشمنی کند.

حدیث هفتم:  جلد 4 ص 281 شماره‌ی 18502

... از براء بن عازب نقل شده است که: ما با پیامبر (صلی الله علیه و آله) بودیم. در غدیر خم فرود آمدیم. ندای نماز جماعت داده شد. برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) جائی در زیر دو درخت تهیه شد، آن حضرت نماز ظهر گزارد و پس از آن دست علی (علیه السلام) را گرفت و فرمود: آیا نمی دانید که من به مؤمنان از خودشان اولی هستم؟ گفتند: بلی، آنگاه دست علی (علیه السلام) را گرفت و فرمود: هرکس من مولای او هستم علی مولای او است. خداوندا دوست بدار کسی که او را دوست می دارد و دشمن بدار آن کس که او  را دشمن می دارد. پس از آن عمر بن خطاب، علی (علیه السلام) را ملاقات کرد و به او گفت: گوارا باد بر تو ای فرزند ابوطالب که مولای هر مرد مؤمن و زن مؤمنه‌ای شدی.

حدیث هشتم:  جلد 4 ص 281 شماره‌ی 18503

قال أبوعبدالرحمن ثنا هدبة بن خالد ثنا حماد بن سلمة عن علی بن زید عن عدی بن ثابت عن البراء بن عازب عن النبی صلی الله علیه و سلم نحوه.

از براء بن عازب از طریق دیگری نیز حدیث فوق نقل شده است.

از دوازده روایت ارائه شده، پنج حدیث بیانگر رویداد غدیر خم در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، شش روایت مربوط به مناشده‌ی أمیرالمؤمنین علی بن أبی‌طالب (علیه السلام) در مورد واقعه‌ی غدیر و یک حدیث نیز مربوط به گروهی از انصار است که به همراه ابوایّوب انصاری در رحبة به خدمت آن حضرت رسیده‌اند.

حدیث نهم:  جلد 4 ص 368 شماره‌ی 19298

عطیه‌ی کوفی می گوید از زید بن أرقم پرسیدم که حدیثی در شأن علی‌(علیه السلام) در غدیر خم از تو روایت شده است و من دوست می دارم آن را از تو بشنوم. پس گفت ای مردم عراق فیکم ما فیکم. (شاید این جمله کنایه از این بوده است که اگر من سخنی بگویم، در امان نیستم.) پس به او گفتم از جانب من آسیبی به تو نمی رسد. (در امان هستی.) زید گفت: بله ما در جحفه (غدیر خم در نزدیکی جحفه واقع شده است.) بودیم پس در هنگام ظهر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به سوی ما آمد در حالی که بازوی علی (علیه السلام) را گرفته بود. سپس فرمود: ای مردم آیا می دانید من نسبت به مؤمنان از آنها اولی هستم؟ گفتند: آری. فرمود: پس هرکس که من مولای اویم علی هم مولای اوست. پس به او گفتم؛ آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: خدایا دوست بدار آنکس را که او دوست می‌دارد و دشمن بدار کسی را که با او دشمنی کند. (زید) گفت: به راستی که من همانگونه که شنیده بودم برای تو بازگو نمودم.

حدیث دهم:  جلد 4 ص 370 شماره‌ی 19321

... علی (علیه السلام) مردم را در رحبة جمع نمود سپس فرمود: خدا را به گواهی می‌طلبم و از هر مسلمانی که در روز غدیر خم بوده می‌خواهم که برخیزد و آنچه را از پیامبر (صلی الله علیه و آله) شنیده، بازگوید. سی نفر برخاستند و ابونعیم نوشته؛ مردم زیادی برخاستند وشهادت دادند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) در آن روز دست علی را گرفت و به مردم گفت: آیا می‌دانید که من نسبت به مؤمنان از خودشان اولی هستم؟ گفتند بلی ای رسول خدا. آن حضرت فرمود: هرکس که من مولای اویم پس علی نیز مولای اوست.

ابوطفیل می‌گوید من از رحبة خارج شدم در حالی که در قلبم چیزی بود (برای من سؤالی مطرح بود) لذا زید بن أرقم را ملاقات کردم و به او گفتم من  از علی‌(علیه السلام) شنیدم که چنین و چنان می‌گفت. زید گفت: انکار نکن. من هم از پیامبر (صلی الله علیه و آله) این مطلب را شنیدم.

حدیث یازدهم:  جلد 4 ص 272 شماره‌ی 19344

... با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در وادیی فرود آمدیم که به آن وادی خم می گفتند. پس به نماز امر نمود و در آن گرمای سخت نماز گزارد. برای پیامبر‌(صلی الله علیه و آله) پارچه ای را بر درختی افکندند تا سایه شود، آن حضرت برای ما خطبه خواند. فرمود: آیا نمی‌دانید و آیا شهادت نمی‌دهید که من نسبت به هر مؤمنی از خودش اولی هستم؟ گفتند: بلی. فرمود: پس هرکس من مولای او هستم علی مولای او است. خداوندا دوست بدار آن کس که او را دوست می‌دارد و دشمن بدار آن کس که او را دشمن می‌دارد.

حدیث دوازدهم:  جلد 5 ص 419 شماره‌ی 23609

... گروهی نزد علی (علیه السلام) آمدند و عرض کردند: السلام علیک یا مولانا. حضرت پرسیدند شما کیستید؟ گفتند از موالیان توئیم ای مولای ما. حضرت فرمود: من چگونه مولای شمایم در حالی که شما گروهی از عرب هستید؟ پاسخ دادند ما روز غدیر خم از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدیم که می فرمود: هرکس که من مولای اویم ، به راستی که این شخص (امام علی علیه‌السلام) مولای اوست.

ریاح می گوید: وقتی آنها رفتند من آنها را تعقیب کردم، پرسیدم اینها کیانند؟ گفتند عده ای از انصارند که ابوایوب انصاری در بین آنها است.

سلام به آن حضرت - سالها بعد از واقعه‌ی غدیر - در رحبة با عنوان  "مولانا"  از سوی جمعی از مؤمنان که ابوایّوب انصاری نیز جزو آنان است، مهر تأییدی است بر همه‌ی آنچه گفته شد.

امام علی

سخن آخر

اکنون پس از قرنها، واقعه‌ی غدیر خم به عنوان حقیقتی انکارناپذیر جلوه‌گر می‌شود. در جای جای مسند أحمد بن حنبل، یکی از شاخصترین کتب اهل‌سنت و مهمترین اثر پیشوای حنابله و اهل حدیث، نام و یاد غدیر به چشم می خورد و این تنها یکی از منابع واقعه‌ی غدیر است.

از دوازده روایت ارائه شده، پنج حدیث بیانگر رویداد غدیر خم در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، شش روایت مربوط به مناشده‌ی أمیرالمؤمنین علی بن أبی‌طالب (علیه السلام) در مورد واقعه‌ی غدیر و یک حدیث نیز مربوط به گروهی از انصار است که به همراه ابوایّوب انصاری در رحبة به خدمت آن حضرت رسیده‌اند.

اما آیا چه اهمیتی در این واقعه بوده که حضرت علی (علیه السلام) با مسلمین در مورد آن مناشده نموده و آنان را به خدا قسم داده که آنچه از آن روز تاریخی به یاد دارند، بازگو نمایند.

از سوی دیگر نحوه‌ی عملکرد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در مورد واقعه‌ی غدیرخم نیز نشان از اهمیت و برجستگی این واقعه دارد.

تبریک عمر بن خطاب به علی (علیه السلام) نیز خود نشانه‌ی دیگری از اهمیت این واقعه است و تأییدی بر این واقعیت که غدیر خم، محلی برای اعلان عمومی ولایت و امامت أمیرالمؤمنین علی علیه‌السلام بوده است.

و سلام به آن حضرت - سالها بعد از واقعه‌ی غدیر - در رحبة با عنوان  "مولانا"  از سوی جمعی از مؤمنان که ابوایّوب انصاری نیز جزو آنان است، مهر تأییدی است بر همه‌ی آنچه گفته شد.

و اینک ما هستیم و مسئولیتی خطیر در قبال واقعه‌ی غدیر


ارسال شده در تاریخ : جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: 21:52 :: توسط : علی منجزی

   همیشه امیر

همیشه امیر

 
 
 

صدای کیست چنین دل‌پذیر می آید؟

کدام چشمه، به این گرم‌سیر می آید؟

صدای کیست که این گونه روشن و گیراست؟

که بود و کیست که از این مسیر می آید؟

چه گفته است، مگر جبرئیل با احمد؟

صدای کاتب و کلک دبیر می آید

خبر به روشنی روز، در فضا پیچید

خبر دهید؛ کسی دست‌گیر می آید

کسی بزرگ‌تر از آسمان و هر چه در اوست

به دست‌گیری طفل صغیر می آید

علی به جای محمد، به انتخاب خدا

خبر دهید؛ بشیری نذیر می آید

کسی به سختی سوهان؛ به سختی صخره

کسی به نرمی موج حریر می آید

کسی که مثل کسی نیست؛ مثل او، تنهاست

کسی شبیه خودش، بی‌نظیر می آید

خبر دهید که دریا، به چشمه خواهد ریخت

خبر دهید به یاران، «غدیر» می آید

به سالکان طریق شرافت و شمشیر

خبر دهید که از راه، پیر می آید

خبر دهید به یاران، دوباره از بیشه

صدای روشن یک شرزه شیر می آید

«خم غدیر» به دوش از کرانه‌ها، مردی

به آبیاری خاک کویر می آید

کسی دوباره به پای یتیم می سوزد

کسی دوباره سراغ فقیر می آید

کسی حماسه تر از این حماسه‌های سبک

کسی که مرگ، به چشمش حقیر می آید

«غدیر» آمد و من خواب دیده‌ام، دیشب

کسی سراغ من گوشه‌گیر می آید

کسی به کلبه‌ی شاعر، به کلبه‌ی درویش

به دیده‌بوسی «عید غدیر» می آید

شبیه چشمه، کسی جاری و تپنده، کسی

شبیه آینه، روشن‌ضمیر می آید

علی همیشه بزرگ است، در تمام فصول

امیر عشق، همیشه امیر می آید

به سربلندی او، هر که معترف نشود

 به هر کجا که رود، سر به زیر می آید

شبیه آیه‌ی قرآن، نمی‌توان آورد

کجا شبیه به این مرد، گیر می آید؟

مگر ندیده‌ای آن اتفاق روشن را

به این محله، خبرها، چه دیر می آید؟!

بیا که منکر مولا، اگر چه آزاد است

به عرصه گاه قیامت، اسیر می آید

بیا که منکر مولا، اگر چه پخته ولی

هنوز از دهنش، بوی شیر می آید

علی همیشه بزرگ است، در تمام فصول

امیر عشق، همیشه امیر می آید


ارسال شده در تاریخ : جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: 21:52 :: توسط : علی منجزی

برای ناتو کاری ندارد که بگردد امام را پیدا کند، ولی دلیل یا انگیزه‌ای هم برای این پیگیری و جست‌وجو ندارد. من به دنبال این هستم که با ناتو وارد مذاکره شوم و انگیزه این جست‌وجو را ایجاد کنم.

روزنامه شرق در گفت”‹وگویی با مهدی فیروزان - خواهرزاده و داماد امام موسی صدر نوشت:

پس از مرگ قذافی تا امروز اخبار تازه‌تری از محل اسارت یا نگهداری امام موسی صدر به دستمان نرسیده است.

امام موسی صدر

در ملاقات‌هایی که وزارت خارجه ایران و همچنین وزارت خارجه لبنان با «عبدالجلیل» داشتند، قول یک همکاری گسترده داده شده که بتوانیم از طریق زندانیان و زندانبانانی که در تمام این سال‌ها در زندان‌ها حضور داشتند، سرنخی از محل نگهداری امام پیدا کنیم.

 در اوضاع کنونی لیبی کمابیش هنوز هم زندان کشف می‌شود. هفته پیش با اینکه یک ماه از سقوط طرابلس گذشته بود، زندانی با 1200 نفر کشف شد. خیلی عجیب است.

 مقامات لیبیایی به آقای صالحی گفتند ما خیلی مساله داریم و ایجاد تشکل و سیستم جدید خیلی کار می‌برد و درگیر موانع و مشکلات زیادی هستیم اما به محض اینکه بتوانیم، همکاری می‌کنیم. در این سفر کسی از خانواده امام صدر، وزیر خارجه را همراهی نمی”‹کرد.

 امیدواریم تمام کسانی که در طول این سال‌ها - از دولت‌های عربی گرفته تا رجال سیاسی جهان اسلام و ایران – برای عدم همکاری ملاحظاتی داشتند امروز آن ملاحظات را نداشته باشند چون دیگر قذافی نیست که به دلیل حفظ یک رابطه سیاسی یا رابطه اقتصادی یا رابطه دوستانه همکاری‌ها را فدای ملاحظه‌کاری کنند. طبیعتا این افراد امروز می‌توانند اقدام گذشته خود و آن ملاحظاتی را که در گذشته باعث می‌شد همکاری نکنند به راحتی جبران کنند.

علت اینکه در این سال‌ها در پیگیری مساله امام مخالفت‌های داخلی وجود داشته را محول کنیم به پس از آزادی امام. آن زمان اگر صلاح باشد یا امام خود صلاح بداند همه حرف‌ها را می‌زنیم. اگر صلاح ندانست باز هم به همین شیوه کنونی ادامه می‌دهیم.

با کشته شدن قذافی منبع اطلاعاتی مهمی را از دست دادیم اما امیدوارم کسانی که در این پرونده آگاهند به خودشان آیند و برای نجات امام با ما همکاری کنند

اینکه قذافی کشته شد به نفع حقیقت نبود. تمام حقیقت. تمام حقیقتی که ملت لیبی به دنبالش هستند و نه فقط حقیقتی که ما در پرونده امام به دنبال آن هستیم. کشته شدن قذافی گاه در ذهن من مشکوک به نظر می‌رسد. شاید ملت لیبی خود به دنبال کشتن قذافی نبود اما انگار اراده‌ای خارج از لیبی مرگ او را طراحی کرده بود و ممکن است فقط به دست لیبیایی‌ها اجرا شده باشد. اراده‌ای فراتر از مردم لیبی نمی‌خواست قذافی زنده باشد و اطلاعاتی را که دارد، منتشر شود. اما در مورد مساله امام با کشته شدن قذافی منبع اطلاعاتی مهمی را از دست دادیم اما امیدوارم کسانی که در این پرونده آگاهند به خودشان آیند و برای نجات امام با ما همکاری کنند.

 برای ناتو کاری ندارد که بگردد امام را پیدا کند، ولی دلیل یا انگیزه‌ای هم برای این پیگیری و جست‌وجو ندارد. من به دنبال این هستم که با ناتو وارد مذاکره شوم و انگیزه این جست‌وجو را ایجاد کنم.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: 21:52 :: توسط : علی منجزی

 ریا و تظاهر مذموم اغلب بخاطر احساس حقارت، عدم ارزشمندی و عزت نفس، غفلت از استعدادهای بالفعل و بالقوه،و فزون خواهی و هوای نفس پدید می آید. حضرت علی ـ علیه السلام ـ می فرمایند: (نفاق المرء من ذل یجده فی نفسه؛ دورویی و تظاهر فرد بخاطر احساس کوچکی ای است که فرد در خود احساس می کند.

 

 


ریا
چگونه از از ریا و دوروئی و خودنمایی دور شویم؟

 

 

پاسخ :

آشنایی انگیزه های خودنمایی می تواند کمک بسیار خوبی برای درمان آن باشد پس بهتر است در ابتدا با این انگیزه ها آشنا شویم و بعد متناسب با هر کدام راه حلی بیان داریم. البته قبل از بحث لازم است بگوییم که خودنمایی می تواند در لباس علم، مهمانداری، ورزش و عبادت و... ظاهر شود.

1. ستایش خواهی؛ میل به خودنمایی، خواستاری جلب توجه، دوستداری سرشناس شدن و مقبولیت اجتماعی از نیازهای عاطفی و روانی افراد به شمار می رود اما در جوان این میل زنده تر و فعال تر است.[1]

درمان کلی: ما باید مراقب باشیم که این میل را به مسائل عبادی و بندگی سرایت ندهیم اما در بقیه کارها تا حدی این میل پذیرفته شده است و حتی باعث رشد می گردد. مثلاً اشکالی ندارد فرد مثلاً با کار هنری و یا درخشیدن در یک کار این میل را ارضا کند البته این کار باید به گونه انجام شود که باعث خودخواهی و غرور نشود.

2. احساس حقارت: ضعف ها و زبونی ها، کمبودها و نارسایی ها، ناداری ها و ناتوانی ها و بالاخره کاستی ها و عقب ماندگی ها در زندگی عموم افراد مسایلی هستند که آنان را به احساس کمتری و کوچکی و حقارت وا می دارد[2] حال گاهی افراد برای جبران این کمبودها دست به «اعمال جبرانی» می زند تا اعلام کند که من چیزی کم ندارم و... اما اغلب این جبران مشکلاتی به پا می آورد فردی که از درون احساس پوچی می کند به هر ترفندی چنگ می زند تا از آن نجات یابد امّا همه بی فایده اند. او بیشتر تلاش می کند به دیگران بنمایاند که او چیزی کم ندارد[3] و این خودنمایی و تظاهر را در لباس، گفتار و نوع کلمات، شیوه های رفتاری حتی در عبادات نشان می دهد.

گاهی انسان بخاطر کسب منفعت و دفع ضرر در دیگران تظاهر و خودنمایی و ریا می کند در کارهای خیر لازم به ظاهرسازی دروغین نیست اما برخی برای جلب منفعت و دفع خطر و ضرر از این ترفندها کمک می گیرند ( یکی از راه هایی که دشمن و شیطان از آن برای فریب استفاده می کند همین راه است)

 

 

درمان: از منظر روان شناسی عقده حقارت از وجود نقص در بدن، محرومیت روحی و مادی. رفتار خشن اطرافیان لغزش های اخلاقی و تداعی و تجدید خاطر آنها و وجود یک خاطره تلخ و حادثه غمبار رخ می دهد البته همیشه عقده حقارت به شکل خودنمایی و تظاهر خود را نشان نمی دهد گاهی باعث گوشه نشینی، خودخوری و سرانجام افسردگی می گردد.[4]

 

 

در درمان باید به این نکته توجه داشت که:

احساس حقارت

الف. احساس حقارت: زنگ خطر و موهبتی است که انسان را می تواند آگاه کند تا او با اراده خود دنبال حل مشکل بر آید.

ب. عقدة حقارت: عقده حقارت وقتی است که انسان در ابتدا احساس حقارت می کند و بعد او در پی درمان بر نمی آید و آن را قبول می کند و برای خود بازگو می کند. پس جلوی خطر را زودتر بگیریم: احساس حقارت ادراک حقارت عقده حقارت.

دکتر ب رامینس می گوید : هنگامی که به حقارت و عدم کفایت خود معتقد شدیم خود را زندانی کرده ایم.[5]

 

بهترین راه درمان

1. انسان باید از خود و استعدادهایش ارزیابی بالایی کند سرمایه توانائی های ما محدود نیست اگر نقصی در جسم و روحمان داریم. سعی کنیم استعدادهای بالقوه مثبتمان را بسیج کنیم و به مسیر خود حرکت دهیم. موفقیت های جانبازان، معلولین و... سرمشق ماست.

2. گاهی فراموشی گذشته خود نعمت است. این امر باعث آرامش خاطر انسان می شود گاهی لازم است انسان با مشکلات کنار بیاید گذشته تلخ خود را فراموش کند و واقع بین باشد تا درمان شود.

3. جایگزین کردن افکار مثبت در ذهن، تلقین مثبت، استفاده از کلمات با بار هیجانی مثبت (عدم همنشینی با افراد منفی باف)

4. تلاش و کار (بهترین درمان است)، کار جسم را ورزیده، روح را بانشاط و... می کند امروزه کاردرمانی به عنوان یکی از درمان های موفق در افسردگی، اضطراب، حقارت و... به شمار می رود.[6]

صلوات بر پیامبر و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند صلوات بر من و اهل بیتم ـ علیهم السلام ـ نفاق را ذائل می کند. الصلاة علی و علی اهل بیتی تذهب بالنفاق

 

 

5. اختلال شخصیت نمایشی: ویژگی اصلی این اختلال رفتار توجه طلبانه و هیجان پذیری «مفرط و فراگیر» است این الگو در اوایل بزرگسالی و در زمینه های گوناگون ظاهر می شود از جمله اختلال های دیگری که جنبه تظاهر دارد. اختلال شخصیت خودشیفته و اختلال ساختگی (تمارض) است.[7]

 

درمان: این بیماری ها با مراجعه به مشاوره های روان شناسی و انجام تمرین های خودیاری ای که مشاور به انسان می دهد قابل درمان است این قسم (اختلالات شخصیت نمایشی، خودشیفته و ساختگی) از موارد قبلی بسیار وخیم تر است که روان درمانی و گاهی دارودرمانی می طلبد. و اراده فرد و کمک اطرافیان در حل این مشکل بسیار مهم است.

گوسفند بره نفاق گرگ

6. جلب منفعت و دفع ضرر: گاهی انسان بخاطر کسب منفعت و دفع ضرر در دیگران تظاهر و خودنمایی و ریا می کند در کارهای خیر لازم به ظاهرسازی دروغین نیست اما برخی برای جلب منفعت و دفع خطر و ضرر از این ترفندها کمک می گیرند ( یکی از راه هایی که دشمن و شیطان از آن برای فریب استفاده می کند همین راه است)

طبق آنچه گفته شده باید بگوئیم ریا و تظاهر مذموم اغلب بخاطر احساس حقارت، عدم ارزشمندی و عزت نفس، غفلت از استعدادهای بالفعل و بالقوه،و فزون خواهی و هوای نفس پدید می آید. حضرت علی ـ علیه السلام ـ می فرمایند: (نفاق المرء من ذل یجده فی نفسه؛ دورویی و تظاهر فرد بخاطر احساس کوچکی ای است که فرد در خود احساس می کند)8]

 

برخی از راه های دیگر درمان

1. توجه به جایگاه و مقام و منزلت خود، خلیفه الله، مسجود ملائک.

رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند بنگر تا چه حد است مقام آدمیت

2. صلوات بر پیامبر و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند صلوات بر من و اهل بیتم ـ علیهم السلام ـ نفاق را ذائل می کند. الصلاة علی و علی اهل بیتی تذهب بالنفاق.[9]

3. توجه به اینکه ریا لذت آنی و رضایت مخلوق را در پی دارد که هر دو گذراست ولی اخلاص لذت عقلی و رضایت خداوند و کمال فرد را در پی دارد که جاوید و ماندگار است.

فرد ریاکار بخاطر تعارضی که در درون (وجدان) و رفتار بیرونی دارد اعمالش را به طور واضح (اغلب اوقات) مشخص است که ریاکارانه است به همین خاطر بیشتر مردم به او با دید منفی نگاه می کنند و او از محبوبیت دلخواه برخوردار نمی شود

 

 

4. توجه به توبیخ خداوند روز قیامت که به بنده اش می گوید ثواب عملت را از آن کسی بخواه که برایش عمل انجام دادید (ر.ک: معراج السعادة)

 

5. فرد ریاکار بخاطر تعارضی که در درون (وجدان) و رفتار بیرونی دارد اعمالش را به طور واضح (اغلب اوقات) مشخص است که ریاکارانه است به همین خاطر بیشتر مردم به او با دید منفی نگاه می کنند و او از محبوبیت دلخواه برخوردار نمی شود .

6. مبارزه با خودخواهی صفات منفی همه ریشه در خودخواهی دارند[10] (مبارزه با خود صفت و مبارزه با خودخواهی اگر با خود صفت به تنهایی مبارزه شود و حس خودخواهی باقی مانده باشد باز هم صفت ریا از آن رشد می کند)

7. کوشش در تقویت فضائل و انجام عبادات. چون بین فضائل و رذائل تلازم است هر قدر کفه فضائل سنگین تر شود کفه رذایل سبک تر و بی وزن تر می گردد (تقویت فضائل = تضعیف رذائل)[11]

8. معاشرت با افراد مخلص (او باعث تقویت روحی انسان می شود و خود یک الگو عملی زنده برای حرکت ماست)

9. دعا و توسل به اهل بیت ـ علیهم السلام ـ جهت خلاصی از شرّ شیطان و هوای نفس و درخواست توفیق عمل خالصانه.

10. ازدیاد بینش و آگاهی درباره هدف خلقت، حقیقت عبودیت، صفات خدا و...

11. خودتشویقی (هنگام انجام عمل خالصانه) و خودتنبیهی (هنگام تظاهر مثل انفاق کردن، کمک اضافی به پدر و مادر در کارهای منزل)

12. تلقین این که عمل ریاکارانه عمل پوچی است.

13. ذکر گفتن مدام (باعث غفلت زدایی می گردد) صلوات، لا اله الا الله و... .

14. توجه به اینکه حقیقت ریا استهزاء و تمسخر خداست (ندیدن و لحاظ کردن خدایی که ناظر است)[12] 

پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند: صلوات و بر من و اهل بیت من ـ علیهم السلام ـ نفاق را از بین می برد. (میزان الحکمه، ج 4، ص 3344)

 

پی نوشت ها:

[1] . دنیای جوان، دکتر علی قائمی، انتشارات سازمان ملی جوانان، ص 140.

[2] . نیازهای جوانان، احمد صادقی اردستانی، قم، نشر خرم، 1376، ص 231.

[3] . آدلر می گوید خودنمایی واکنش است در برابر احساس حقارت واقعی یا خیالی، ر.ک: خود و ناخود، محمود اکبری، نشر سماء 1381، ص 154.

[4] . نیازهای جوان، ص 232.

[5] . همان، ص 249-245، (اقتباس).

[6] . همان، ص 249-245، (اقتباس).

[7] . اختلال های روانی DSM-4-IR، دکتر محمدرضا نیکخو، 1381، انتشارات سخن، ص 7680 و 1044 و 1039 اقتباس.

[8] . میزان الحکمه، محمدی ری شهری، چهار جلدی، ج 4، ص 3338، دارالحدیث، قم.

[9] . همان، ص 3344.

[10] . اخلاق اسلامی، محمدعلی سادات، 1368، چاپ ششم، نشر سمت، ص 265 (اقتباس).

[11] . همان، ص 266.

[12] . خلاصه معراج السعاده، شیخ عباس قمی، مؤسسه در راه حق.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: 10:25 :: توسط : علی منجزی

 حتما نام کرام الکاتبین را شنیده اید ؟!همان ملک گرامی ای که مأمور نوشتن اعمال است ، شاید در ذهن شما هم این پرسش شکل گرفته باشد که خداوند متعال چه نیازی دارد که فرشته ای را ناظر بر انسان قرار دهد مگر خود بر اعمال انسان  واقف نیست؟ جواب را از امام صادق علیه السلام می شنویم...


فرشته
علامه مجلسى در جلد 3 بحار الانوار از احتجاج نقل مى کند: زندیقى خدمت حضرت صادق (علیه السلام) رسید عرض کرد: شما مى فرمائید هر فردى داراى دو مَلک است که مأمور ثبت اعمال اویند در حالى که خدا را بر همه چیز دانا مى دانید.

 

حضرت چند جواب فرمودند: اول اینکه خدای تعالى براى مَلک عبادتى قرار داده که رزق اوست . آرى رزق مَلک عبادتست ، هر صنف مَلک یک قسم عبادت دارند، از آنجمله کرام الکاتبین هستند که عبادتشان ثبت اعمال بندگانست . دیگر آنکه خداى تعالى مَلک را بربندگانش شاهد قرار داده است . وقتى که بنده متوجه شد کسانى هستند که ناظر اعمال اویند مواظبت بیشترى مى کند و در حضور مَلک رعایت مى کند چون فردا این کارهایش را شهادت مى دهند خجالت مى کشد و گناه نمى کند.

از آنجمله مى فرماید: خدا بزرگست و کارى هم که براى او باشد بزرگ مى شود، هر چند بشر کوچک است و کارش هم قهرا کوچک مى باشد، اما چون به بزرگ نسبت پیدا مى کند اهمیت مى یابد. براى نشاندادن اهمیت آن ، آنست که دست بدست مى گردانند، آن را ثبت مى کنند، نشان پیغمبر و امام و ملائکه مى دهند.

از جمله حکمت هاى آفرینش کرام الکاتبین ، حفظ مؤ من از شیاطین است . هنگامیکه شیاطین به مؤ من نزدیک مى شوند ملائکه آنها را مى رانند، ولى اگر خود شخص عقب شیاطین برود حرف دیگرى است .

این نویسندگان دانای به نیات انسانها نیز هستند، چون می‌فرماید: آنچه انسانها می‌کنند، آنان می‌دانند و معلوم است که بدون علم به نیات انسانها نمی‌توانند به خصوصیات افعال و عناوین آنها. و این که خیر است یا شر، حسنه است یا سیئه علم پیدا کنند، پس معلوم می‌شود، ملائکه دانای به نیات انسانها نیز هستند

 

 

هنگام مرگ که سعى شیاطین در دزدیدن نور ایمان است ، اینها سعى خودشان را در کمک بمؤ من مى کنند. و جهت دیگر خلقت مَلک ، حفظ بدن از آفات است . این همه مخاطراتى که در بیست و چهار ساعت است ، شخص کجا جان سالم بدر مى برد؟ از همان کوچکى حفظ الهى توسط مَلک است که شخصى از شدائد مى رهد.

 

پس از مرگ مؤ من ، کرام الکاتبین عرض مى کنند: پروردگارا آن کسى که ما ماءمور اعمالش بودیم از دنیا رفته است چه کنیم؟

ندا مى رسد: آسمانها از ملائکه مملُوّ است بر سر قبرش باشید و آن اعمال خیر را که انجام مى داده شما انجام دهید و ثوابش را براى او بنویسید.

ازشئون کرام الکاتبین عزادارى بر مرگ مؤ من است ، بلکه از بعضى روایات اینطور استفاده مى شود که این موضوع اختصاص باین دو مَلک ندارد. ابواب آسمانها که از آن اعمال مؤ من بالا مى رفت ، وقتى که مُرد برایش مى گرید، زمینى که رویش عبادت مى کرد براى او مى گرید، حالا گریه زمین به چه نحو است نمى دانیم .( حقایقى از قرآن : ص 245 .)

 

چرا خداوند برای انسانها فرشته گذاشته‌اند؟

خداوند تبارک و تعالی منبع فیض است و همواره فیض او بر همه مخلوقات و از آن جمله انسان ساری و جاری است، خلقت انسان ها لطف است، از جانب خداوند و نعمتهای که به انسان در تمام عمر، می‌دهد فیض و لطف دیگری است و خلقت فرشتگان و گماردن چند فرشته را بر انسان و مأمور نمودن آنها را به حفظ اعمال انسان خود لطف آخری است.

 

فرشتگان حافظان اعمال

«وَ إِنَّ عَلَیکمْ لَحافِظِینَ کراماً کاتِبِینَ یعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ» ؛[1] بدون شک نگاهبانانی بر شما گمارده شده، والامقام و نویسنده، آنها می‌دانند شما چه می‌کنید.

فرشته

خداوند فرشتگان را از آن جهت بر انسان گماشته است تا انسان گمان نکند که خداوند از اعمال آنان بی‌خبر است و این یک نوع لطفی است از جانب خداوند بر انسان، زیرا وقتی انسان بداند که خداوند فرشتگانی را گماشته که از اعمال آنان مراقبت می‌کنند، از معاصی و گناه دوری می‌کنند و دیگر این که خداوند با گماردن فرشتگان بر انسان و مراقب قرار دادن آنان از اعمال انسان،‌ خداوند می‌خواهد بر علیه انسان حجت داشته باشد، زیرا در صورتی که انسان گناه کرد و انکار ورزید، خداوند بتواند بر انسان حجت اقامه کند.

منظور از حافظین در این آیه، فرشتگانی هستند که مأمور حفظ و نگهداری اعمال انسانها اعم از نیک و بد هستند که در سوره مبارکه ق از آنها تعبیر به رقیب و عتید شده است که می‌گوید انسان هیچ سخنی را تلفظ نمی‌کند، مگر این که نزد آن فرشته‌ای است که مراقب و آماده برای انجام مأموریت[2] و این آیه اشاره دارد به این که اعمال انسان غیر از طریق یادآوری خود صاحب عمل، ‌از طریق دیگر نیز محفوظ است و آن محفوظ بودن با نوشتن فرشتگان نویسنده اعمال است که در طول زندگی هر انسانی موکل بر او هستند و بر معیار آن اعمال پاداش و کیفر می‌بینند. هم چنان که فرمود: «وَ نُخْرِجُ لَهُ یوْمَ الْقِیامَه کتاباً یلْقاهُ مَنْشُوراً اقْرَأْ کتابَک کفى بِنَفْسِک الْیوْمَ عَلَیک حَسِیباً» ؛[3] (ایمان همان نامه اعمال اوست به او می‌گوئیم) کتابت را بخوان کافی است که امروز خود حسابگر خود باشی.

و ان علیکم لحافظین یعنی از ناحیه ما حافظانی موکل بر شما هستند که اعمال شما را با نوشتن حفظ می‌کنند. کراماً کاتبین حافظانی که دارای کرامت و عزتی نزد خدای تعالی هستند.

یعلمون ما تفعلون، در این جمله می‌خواهد بفرماید فرشتگان در تشخیص اعمال نیک از بد شما و تمیز حسنه آن از سیئه آن دچار اشتباه نمی‌شوند، پس این آیه ملائکه را منزه از خطا می‌دارد.

بنابراین ملائکه به افعال بشر با همه جزئیات و صفات آن احاطه دارند و آن را همان طور که هست حفظ می‌کنند. در این آیات عدّه این فرشتگان که مأمور نوشتن اعمال انسان است، ‌معین نشده است. بلی در آیه دیگر که می‌فرماید: «إِذْ یتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الَْیمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ» ؛[4] به خاطر بیاورید هنگامی که دو فرشته راست و چپ که ملازم انسان هستند اعمال او را دریافت می‌دارند، ‌استفاده می‌شود که برای هر یک دو نفر از آن فرشتگان موکلند، یکی از راست و یکی از چپ.

مطلب دیگری که از آیه یعلمون ما تفعلون استفاده می‌شود این است که این نویسندگان دانای به نیات انسانها نیز هستند، چون می‌فرماید: آنچه انسانها می‌کنند، آنان می‌دانند و معلوم است که بدون علم به نیات انسانها نمی‌توانند به خصوصیات افعال و عناوین آنها. و این که خیر است یا شر، حسنه است یا سیئه علم پیدا کنند، پس معلوم می‌شود، ملائکه دانای به نیات انسانها نیز هستند.[5]

و لذا علاوه بر احاطه علمی خداوند بر ظاهر و باطن انسان دو فرشته نیز مراقب اعمال اویند که از طرف راست و چپ از او مراقبت می‌کنند، پیوسته، ‌با او هستند و لحظه‌ای جدا نمی‌شوند تا از این طریق اتمام حجت بیشتری شود و تأکیدی باشد بر مسأله نگاهداری حساب اعمال و تلقی به معنای دریافت و اخذ و ضبط است و متلقیان دو فرشته‌ای هستند که مأمور ثبت اعمال انسان می‌باشند. قصد کنایه از آن است که این دو همواره با انسانند مترصد اعمال او می‌باشند.

فرشته سمت راست فرمانروا فرشته سمت چپ است، وقتی انسان گناهی انجام می‌دهد، فرشته سمت چپ می‌خواهد آن را یادداشت نماید، فرشته سمت راست می‌گوید، دست نگاهدار و صبر کن تا هفت ساعت صبر می‌کند و اگر توبه کرد چیزی برای او نمی‌نویسد و اگر توبه نکرد یک گناه می‌نویسد

 

 

ما یلفظ من قول الالدیه رقیب عتید: می‌فرماید: هیچ سخنی را انسان تلفظ نمی‌کند مگر این که نزد آن فرشته‌ای مراقب و آماده برای انجام مأموریت است، در آیه گذشته سخن از ثبت تمامی اعمال آدمی بود و در این آیه روی خصوص الفاظ آدمی تکیه می‌کند و این به خاطر اهمیت فوق العاده و نقش مؤثری است که گفتار در زندگی انسانها دارد، تا آن جا که گاهی یک جمله مسیر زندگی اجتماعی را به سوی خیر یا شر تغییر می‌دهد. و هم به خاطر این که بسیاری از مردم سخنان خود را جزء اعمال خویش نمی‌دانند و خود را در سخن گفتن آزاد می‌بینند، در حالی که مؤثرترین و خطرناکترین اعمال آدمی همان سخنان اوست و ذکر این آیه بعد از آیه قبل ذکر خاص بعد از عام است.[6]

 

مرحوم محدث بزرگوار علامه مجلسی وقتی این آیه را بیان می‌کند، می‌گوید: گفته‌اند که فرشته سمت راست نویسنده حسنات و کارهای نیک و فرشته سمت چپ نویسنده لغزشها و گناهان است، و گفته‌اند که فرشتگان حفظه چهارتااند، دو تا فرشته در روز و دو تا در شب و هیچ سخنی را انسان نمی‌گوید، مگر حافظان آن را می‌نویسند.

و ابی امامه از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل می‌کند که فرشته سمت چپ انسان شش ساعت گناه را نمی‌نویسد، اگر پشیمان شد و توبه کرد، هرگز نمی‌نویسد و اگر توبه نکرد یک گناه می‌نویسد.

و در روایت دیگری هست که فرشته سمت راست فرمانروا فرشته سمت چپ است، وقتی انسان گناهی انجام می‌دهد، فرشته سمت چپ می‌خواهد آن را یادداشت نماید، فرشته سمت راست می‌گوید، دست نگاهدار و صبر کن تا هفت ساعت صبر می‌کند و اگر توبه کرد چیزی برای او نمی‌نویسد و اگر توبه نکرد یک گناه می‌نویسد.[7]

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

محمد تقی مصباح یزدی، معارف قرآن (1ـ3)، ص 283 ـ 295، چ سوم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.

امام حسن ـ علیه السّلام ـ :

اعمل لدنیاک کانک تعیش ابدا و اعمال لاخرتک کانک تموت غدا؛ برای دنیایت آن چنان کار کن که گویا همیشه زنده‌ای و برای آخرتت آن چنان کار کن که گویا فردا می‌میری.

پی نوشت ها :  

[1] . انفطار، 10 ـ 12.

[2] . طبرسی، ‌ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، دار المعرفه، بیروت، ج 10، ص 683.

[3] . اسراء، 14.

[4] . ق، 17.

[5] . طباطبایی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، النشر الاسلامی، قم، ج 20، ص 371 ـ 373.

[6] . مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، انتشارات اسلامیه، تهران، ج 22، ص 246 ـ 251.

[7] . مجلسی،‌ محمد باقر، بحار الانوار، دار الصادر، بیروت، ج 5، ص 321.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: 10:23 :: توسط : علی منجزی

 بعضی با چند عمل عبادی چنان مغرور و متوقّع می‌شوند که انتظار دارند هر چه از خدا خواستند، خداوند به آن‌ها عطا فرماید غافل از این که خداوند هیچ احتیاجی به عبادت ایشان ندارد و بنده است که با  عبادت خداوند، پله‌های نردبان ترقّی و کمال انسانی را طی می‌کند.

 

 

 


تکبر
1) عقده‌ی حقارت 

 

 

یکی از عوامل ایجاد تکبّر، عقده‌ی حقارت و احساس کمبود مادی و معنوی فرد است که با تکبّر قصد جبران آن کاستی‌ها را دارد این عقده‌ی حقارت می‌تواند: 1.از درون خانه (مثل زندگی فقیرانه، تحقیر پدر و مادر) 2.یا از درون مدرسه و جامعه (تحقیر معلّمین و اطرافیان)3.یا مشکلات فردی از قبیل کم هوشی و کم استعدادی، زشتی قیافه و صورت و... نشأت گرفته باشد. 

ـ امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: 

«هیچ مردی تکبّر نمی‌کند، مگر به خاطر ذلّت و حقارتی که در نفس خود می‌بیند. »(1) 

ـ امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌فرماید: «تکبّر و گردنکشی، آشکارکننده‌ی پستی و حقارت است.»(2) 

نکته: بعضی به خاطر فقر خانواده و پدر و مادر از جهت علمی یا مادی، آن‌ها را کوچک و پست شمرده و به همین دلیل احساس حقارت می‌کنند در حالی که این اشتباه بسیار بزرگی است و پدر و مادر حق بزرگی به گردن انسان دارند. مگر آن دسته پدر و مادرانی که فرزندان نامشروع خود را رها کرده و فرزند به خاطر معلوم نبودن هویت پدر و مادرش، احساس حقارت می‌کند که در اینجا وظیفه‌ی خیرین و نیکوکـاران روشـن می‌شود. طبق اخبار،

سالیانه در انگلستان نیم میلـیون فرزند  نامشروع به دنیا می‌آید

که اکثر قتل‌ها و سرقت‌ها از ناحیه‌ی ایشان صورت می‌پذیرد.(3)  

 

2) عدم شناخت جهان هستی و خالق آن (نمونه‌هایی از عظمت جهان)

به راستی اگر می‌دانستیم مـا در کجای این جـهان هستی، به سـر می‌بریم و چقدر کوچک و ناچیز هستیم، هیچ گونه جایی برای کبر و تفاخر وجود نداشت. 

گاهی انسان از داشتن علم تکنولوژی، قدرت تسلیحاتی یا ثروت و یا مقام و یا هوش فوق العاده و یا زیبایی قدرت بدنی، اندام زیبا، صدای خوش، به خود مغرورشده (و غافل از اینکه همه‌ی این مواهب مادی هم از جانب خدا، و گذرا و فانی است) در نتیجه به دیگران به دیده‌ی تحقیر می نگرد و یا تفاخر می‌کند

 

 

قرآن می‌فرماید: 

 

«وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طوُلاً» ؛ با تکبّر روی زمین راه مرو،  نه می‌توانی زمین را بشکافی و نه طول قامتت به کوه‌ها می‌رسد.(4)    

ـ یعنی اگر با پایت به زمین بکوبی تا آن را بشکافی، نمی‌توانی،  تو همانند مورچه‌ای هستی که پای خود را به زمین می‌کوبد و صخره، به حماقت او می‌خندد. 

یا همانند پشه‌ای که روی درختی تنومند بنشیند و وقت بلند شدن، به درخت بگوید: «خودت را محکم بگیر، می‌خواهم بلند شوم !»

طبیعت

ـ می‌گوید قدّت به اندازه‌ی کوه‌ها نمی‌رسد، اگـر هـم برسد،  بزرگ‌ترین کوه بیش از 8000  هزار متر ارتفاع دارد و به قول حضـرت آیـت اللّـه مـکـارم ایـن کوه‌ها در روی زمیـن مانـنـد

برجستگی‌های روی پوست پرتقال است. 

ـ کره‌ی زمین با همه‌ی عظمت آن (کمربند چهل میلیون متری)،  جاذبه و دافعه، حرکت آن به دورخودش و دور خورشید، کوه‌ها،  دریاها، دشت‌ها و آن قشر هوای اطراف زمین و... در مقایسه با خورشید، بسیار کوچک و ناچیز است. 

ـ خورشید، یک میلیون و دویست هزار برابر زمین است وزن خورشید 2 بیلون بیلون (5)  تـن است. خورشیدهایی هستند کـه ده‌ها میلیون برابر این خورشید هستند. 

ـ در همین کهکشان کوچک ما که یکصد و شصت و پنج هزار میلیون برابر خورشید است، صد میلیارد (صد هزارمیلیون)  ستاره شمارش شده که خورشید، یک ستاره‌ی متوسطی است در میان این ستاره‌های کهکشان راه شیری، تعداد کهکشان‌ها حداقل به یک میلیارد بالغ است.  فاصله میان دو کهکشان گاهی به اندازه 2 میلیون سال نوری است.(6) 

منجّمین می‌گویند:  تلسکوپ‌های ما به جایی می‌رسد که دیگر تاریک نشان می‌دهد و عوالم دیگری هست که هنوز دید تلسکوپ‌های ما به آن راه پیدا نکرده است. 

ـ قطـر عدسی‌ها کـه سـال به سال بـر آن‌ها افـزوده می‌شود، صحنه‌های دورتر و شگفت انگیزتری را توانسته ایت پشت دستگاه‌ها منعکس نماید. 

ـ سفینه‌ی فضایی 3 روزه به ماه می‌رود، اگربخواهد به کرات دیگربرود 11 ماه و بعضی60 سال و بعضی 300 سال،  فاصله‌ی ما تا اوّلین ستاره خارج از منظومه 48 ماه نوری (4 سال)  راه است که نورآن به زمین برسد، (سرعت نور در هر ثانیه 000/300 کیلومتر) بعـضی از آن‌ها 000/500/1 هـزار سـال طول

می‌کشد. (7)

حال این انسان در برابر این دستگاه با عظمت هستی،  چه کاره است؟ چه محلّی از اعراب دارد؟! تکبّر او برای چیست؟!

انسانی که به قول امیرالمؤمنین(علیه السلام) در ابتدا آب گندیده بود و در انتها هم مردار و گندیده خواهد شد، چه تکبّری است که دارد و ما بین این دو گندیدگی نیز، حامل کثافات گندیده می‌باشد. 

«ما لابن آدَمَ و لِلعُجبِ اَوَّلُهُ نُطفَهُ قَذِرَةُ، وآخِرُهُ جیفَةٌ مَذِرَةٌ و هُوَ بَینَ ذلِکَ یحمِلُ العَذَرِةٌ » (8)

اشرفیت انسان بر سایر موجودات، به جهت بعد مادّی و خاکی او نیست بلکه به واسطه ی روح اعظم یا روح انسانی است که خداوند در عظمت این روح، آن را به خود نسبت می‌دهد و تشریفاً می‌فرماید: «وَ نَفَختُ فیهِ مِن روُحی» ما از روح خودمان در بدن آدم دمیدیم

3) بهره مندی از مواهب مادی 

گاهی انسان از داشتن علم تکنولوژی، قدرت تسلیحاتی یا ثروت و یا مقام و یا هوش فوق العاده و یا زیبایی قدرت بدنی، اندام زیبا،  صدای خوش، به خود مغرورشده (و غافل از اینکه همه‌ی این مواهب مادی هم از جانب خدا، و گذرا و فانی است) در نتیجه به دیگران به دیده‌ی تحقیر می نگرد و یا تفاخر می‌کند. 

 

مکن به مال تفاخر، مناز بسیار به مال

                                  به نعمتی که مصون نیست از فنا و زوال

چــنــد  غروری  دغــل  خـاکـدان

                                    چنـد مـنی،  ای دو سـه مـن استخـوان

پیش‌تر  از تـو دگــران  بوده‌اند

                                    کـز  طــلـب  جــاه  نـیـا  سـوده انــد

 حـاصـل آن جـاه بـبیـن تـا چـه بـود

                                    سـود بـد امـّا،  به زیـان شـد چـه سود

این چه نشـاط است کـز آن خوشـدلی

                                    غـافـلـی از خـود کـه ز خـود غـافـلـی

 

4) نسبت داشتن با بزرگان و اشراف

ثروتمند

یکی از عوامل ایجاد تکبّر در بعضی انسان‌ها، منسوب بودن به افراد بزرگ است و این دو حالت دارد:

ـ یا آن افراد و اجداد، حقیقتاً بزرگ بوده‌اند مثل نسبت سادات به ائمه اطهار علیهم السلام یا فرزندان علما و دانشمندان و عرفا به پدران خود، که البتّه باید در جواب ایشان همان بیت شعر معروف سعدی را سرود که:

ـ و یا آن افراد از حکّام و ثروتمندان بوده‌اند که باید به آن‌ها هم گفت که همه‌ی دنیا چیست که انسان بخواهد به مال و منال پدرانش بنازد و تفاخر کند؟!

شیطان هم دچار چنین اشتباه بزرگی شد، قرآن می‌فرماید: وقتی که به او گفته شد:  که به آدم سجده کن ! گفت: 

«قَالَ أَنَاْ خَیرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِینٍ » ؛ من بهتر از آدم هستم زیرا من از آتشم و انسان، از خاک خلق شده است.(9)

                          گیـرم پـدر تـو بود فـاضل        از فضل پدر، تو را چه حاصل

 

 

چند ایراد به  استدلال شیطان 

این استدلال شیطان که آگاهانه یا ناآگاهانه به محضر خداوند عرض می‌کند درست نیست زیرا:

1 خاک، سرچشمه‌ی منـابع حیات و زنـدگی است در حـالی که آتش بعضی مواقع ویرانگر است و زمین هم که از خورشید جدا شد، قابل سکونت نبود، و مواد آتش زا، درختان،  سنگ چخماق، مواد نفتی هم از زمین است.  

2 اشرفیت انسان بر سایر موجودات، به جهت بعد مادّی و خاکی او نیست بلکه به واسطه ی روح اعظم یا روح انسانی است که خداوند در عظمت این روح، آن را به خود نسبت می‌دهد و تشریفاً می‌فرماید: «وَ نَفَختُ فیهِ مِن روُحی» ما از روح خودمان در بدن آدم دمیدیم.(10) 

بعضی با چند عمل عبادی چنان مغرور و متوقّع می‌شوند که انتظار دارند هر چه از خدا خواستند، خداوند به آن‌ها عطا فرماید غافل از این که خداوند هیچ احتیاجی به عبادت ایشان ندارد و بنده است که با عبادت خداوند، پله‌های نردبان ترقّی و کمال انسانی را طی می‌کند

5) خود را بر دیگران مقدم دانستن 

پنجمین عامل از عوامل روحیه‌ی استکباری، خود خواهی یا به عبارت دیگر، خود را مقدم بر دیگران دانستن است. یک نمونه‌ی بارز آن را می‌توان حکومت‌های ظالم و استکباری  نام برد که نژاد پرستانه خود را بر دیگران، اولی دانسته و به شکل‌های مختلف افکار و نیات پلید خود را بر کشورها و افراد ضعیف تحمیل می‌کنند. نمونه‌ی فوق الذّکر در سطح وسیع اجتماعی بود و نمونه فردی آن را هم می‌توان از افرادی نام برد که با همین روحیه، دیگران را  از خودشان گریزان می‌کنند.

در حالی که در روایات داریم: کسی که سن او از شما بالاتر است

را از خود برتر ببینید، زیرا او شاید عبادت بیشترکرده است و اگر سن او کمتر است، باز هم او را برتر ببینید شاید گناه کمتری مرتکب شده و اگر مساوی با شما هستند بگویید شاید عبادتش بیشتر و گناهانش، کمتر از من باشد.(11) 

 

6) عبادت جاهلانه و ریاکارانه

یکی دیگر از عوامل ایجاد تکبّر، حتّی می‌تواند عبادت باشد، امّا چه عبادتی؟ عبادتی که برای رضای خدا نباشد و شخص به کارهای خیرخود،  به نمازها و سجده و رکوع‌های طولانی خود، مغرور شود یا ریاکارانه و برای جلب توّجه دیگران و خودنمایی انجام دهد. 

ـ به خود بگوید: من که این همه عبادت و دعا و توسّلات داشتم،  من که این همه توفیق خدمت به خلق خدا داشته‌ام برکسانی که کوله بار اعمالشان از این گونه عبادات تهی است، برتر و بالاترم و به خدا نیز مقرب‌تر هستم. 

در روایات داریم که شیطان هم 6 هزار سال عبادت خداوند را انجام داد و حتّی در بعضی روایات داریم که امام جماعت ملایکه هم بوده است، اما عاقبت کار شیطان چه شد و نتیجه‌ی آن همه عبادت جاهلانه‌اش، با تکبّر و غروری که او را  فرا گرفت، به کجا انجامید؟! 

بعضی با چند عمل عبادی چنان مغرور و متوقّع می‌شوند که انتظار دارند هر چه از خدا خواستند، خداوند به آن‌ها عطا فرماید غافل از این که خداوند هیچ احتیاجی به عبادت ایشان ندارد و بنده است که با  عبادت خداوند، پله‌های نردبان ترقّی و کمال انسانی را طی می‌کند.(12)  

 

پی نوشت ها

1 - بحارالانوار، ج73 ـ فرشیم های تکبّر به نقل از اصول کافی، ص48

2 - همان مدرک 

3 - شرح خطبه متّقین، استاد مکارم شیرازی 

4 - سوره اسراء، آیه 37

5 - بیلون: یک میلیون میلیارد

6 - شرح دعای کمیل، استاد حسین انصاریان، ص 112 به نقل از اسلام و هیئت 

7 - همان مدرک و شرح خطبه متّقین ص 150 ـ استاد مکارم شیرازی  

8 - غررالحکم و دررالکلم

9 - سوره ص، آیه76  

10 - مراجعه کنید به بحث روح انسانی یا روح اعظم، در مقدمه همین کتاب

11 - متن حدیث در همین کتاب در بحث تواضع آمده است .

12 - تفصیل این موضوع در بحث غنی و مصونیت خداوند از عبادت بندگان، در همین کتاب آمده است.

 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: 10:20 :: توسط : علی منجزی
درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ما منتظریم و آدرس monje.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 61
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 61
بازدید ماه : 61
بازدید کل : 13481
تعداد مطالب : 55
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1