ینوا، نام دیگر كربلا؛ منطقهاى در كوفه، سرزمینى كوچك. هیچ انقلابى در تاریخ اسلام از نظرگاه جغرافیایى كوچكتر از كربلا نیست.
72تن؛ همه لشكر حسین علیهالسلام ، رویاروى سى هزار كس. هیچ انقلابى در تاریخ اسلام از نظر كمیت، كمتر از كربلا نیست.
هشت روز؛ از اول رسیدن به این سرزمین و شاید هشت ساعت، همه واقعه. هیچ انقلابى در تاریخ اسلام از نظر طول زمان وقوع حادثه كوتاهتر از كربلا نیست.
این حادثه، بحق، بزرگترین، شگفتترین و پرارجترین بخش تاریخ اسلام و تاریخ شیعه است. این جغرافیا، جغرافیاى كشف همه زیبایىها و عظمتها و بایستههاى زندگى انسان است.
این مقاله، جرعهاى است از اقیانوس این همه كرامت و شكوه، با نگاهى ویژه به جانسوزى و عطشناكى روز نهم؛ تاسوعا، و سقاى تشنهلبى كه این روز را به حرمت و معرفت او سینه مىزنند؛ حضرت ابوالفضل.
معناى عباس
ریشهدار از رشادت على، شیر بیشه دلاورى، حیدر مكرر، شگرفى معناى برادر، شكوه واژه عمو، قیامت قامت، قمر بنى بشر، علمدار عاطفه، بیرقدار معرفت، غیرت الهى، مؤلف وفا، فاتح فتوت، اَبِ ادب، روزهدار آب گوارا، مُقَسِّمِ عطش، خجالتِ همیشه فرات، سقاى تشنگى، دستهاى بریده عشق، مشك ناامید، گل هزار خار تیر و نیزه، پیكر صدپاره، سروِ سرنگون، ساقى شهادت، قبله حاجت و... .
عباس یعنى تا شهادت یكهتازى
عباس یعنى عشق، یعنى پاكبازى
با عشق بودن تا جنون، یعنى ابوالفضل
خورشید در دریاى خون، یعنى ابوالفضل
جوشیدن بحر وفا، معناى عباس
لبتشنه رفتن تا خدا، معناى عباس
بى دست، با شاه شهیدان دست دادن
بىسر، به راه عشق و ایمان سر نهادن
بىچشم دیدن چهره رؤیایى یار
جارى شدن در دیده دریایى یار
وقتى كه اقیانوس را در مشك مىریخت
از چشمه چشمان دریا اشك مىریخت
این است مفهوم بلند نام عباس
در ساحل بىساحل آرام عباس
تو اكنون برادرى
دست تو گلوگاه اسماعیل است. تو موسایى و علقمه، نیل. فرات بر تو گریه مىكند و اقیانوس براى عظمت تو لهله مىزند. بر آب ایستادى؛ بر آیینه آب و خیل تشنگان تاریخ را نظاره كردى، كه تا همیشه روزگار به پاىبوس پاىمردىات صف كشیدهاند. شگفت برادرا كه تویى، تا دمهاى آخرى كه دم مباركت بر خاك زخم خورده مىریخت، خود را برده حسین مىدانستى. اكنون كه گیسوان سوگوارت به خون خضاب مىكند، اكنون كه خون تو كُفو خداوند است، برده نیستى؛ برادرى.
اكنون تو نه آن بنده دربندى، كه برادر خون خداوندى. سلامِ سلام بر تو باد. سلام همه سوگواران جهان بر تو باد. مشك تو، اشك همه لبتشنگان تاریخ است كه فرومىریزد. مشك تو، اشك جوانمردى است كه بر مصیبت فتوت مىگرید. اى سروِ سرنگون! تشنگى خویش را سربلند از معاشقه موج بیرون آوردى، و دریا تشنه یك جرعه تو بود، و تو دریا را تشنه بر جا گذاشتى؛ تشنه یك جرعه لبهاى تو.
شكوه معرفت
حضور آگاهانه در كارزار سخت عطش و شماتت و شقاوت، در محاصره هزاران شمشیر و تیر و نیزه و تیغ كه تو را نشانه رفتهاند، و دانستن فرجامِ مرگِ سرخ، هنر روحهاى بزرگ و معرفتهاى ژرف است، و یاران حسین علیهالسلام از این انگیزههاى مصفا و بصیرتهاى پایا سرشار بودند؛ انسانهایى كه بینش و معرفت به راه امام، به كربلایشان آورده بود تا در بیداد ستیز و ستم، عاشقانه، درس وفادارى مرور كنند و عارفانه جان ببازند و جاودانه شوند.
روز تاسوعا كه التهاب لحظهها از جانگدازى واقعه فردا خبر مىداد، دغدغهها و وسوسهها، توجیهها و بهانهها و تردیدها و هراسها مجال حضور مىیافت، ولى یاران حسین كه شعله یقین در جانشان افروخته بود، خوب مىدانستند در پناه كه منزل گرفتهاند، چرا آمدهاند و چه باید بكنند. آنان هم دشمنشناس بودند، هم خودشناس و هم راهشناس. ازاینروست كه آن روز نهم و شبى كه به آن پیوند خورد، تجلى معرفت و عرصه شكوه و شیفتگى یاران حسین علیهالسلام شد؛ آنان كه نه از ستم، اماننامه گرفتند و نه از سیاهى شب، فرصت فرار. ماندند و نابترین حماسهها و خالصترین الگوها را رقم زدند.
آمیزه شدت و رحمت
در قرآن مجید، باورمندان پیامبر و همراهان او، سرسختانِ در برابر كافران و مهرمندانِ با مؤمنانند؛ یعنى رویاروى ستم، همه خشم و بغض و شدتند و با دوستان و همراهان، همه رحمت و لطافت. به امام صادق علیهالسلام گفتند: فلان كس دوستدار شماست، ولى در بیزارى و برائت از دشمنان شما ضعیف و ناتوان است. حضرت فرمود: «هیهات! دروغ مىگوید آنكه ادعاى دوستى ما را دارد و از دشمنان ما دورى نمىگزیند».
كربلا، پایگاه قلبهایى است كه از محبت حسین علیهالسلام ، سرشار و از بغض و كینه دشمن لبریزند. خاستگاه محبت و خشم آنها نیز معرفت آنهاست؛ حسین علیهالسلام و راه و هدف او را خوب مىشناسند و از آنسو، از فكر و باور یزید و عبیدالله و عمر سعد نیز به خوبى آگاهند. این آمیزه شدت و رحمت را در همه جاى كربلا و در آزمونگاههاى گوناگون مىتوان یافت. در رجزهاى یاران، نفرت از آل زیاد و آل مروان فراوان است و در همان رجزها، عشق و ارادت به اهل بیت و اباعبدالله موج مىزند. در شب عاشورا كه یاران امام قصیدههاى بلند عشق و وفادارى مىسرودند، نافع چنین گفت: «با هر كه دوستدار تو باشد، دوستى و با هر كه دشمنت باشد، دشمنى مىكنیم» و شكوهمندترین نمونه این رفتار، حضرت عباس علیهالسلام بود كه ابتدا در روز تاسوعا بر اَمانِ دشمن و آورندهاش لعنت فرستاد و سپس در اوج عطش، در آب، با یاد حسین علیهالسلام ، آب را رها كرد و آنگونه در رجز خویش هم هستى خود را به پاى امام صادق الیقین ریخت.
رهایى و آزادگى
در شط حادثات برون آى از لباس
كاول برهنگى است كه شرط شناگرى است
از خویشتن رستن و رشته تعلقات گسستن، شرط نخست رهپویى در مسیر حق است. آنكه به هزار رشته مرئى و نامرئى، خویش را بسته است و اسارتهاى پیدا و پنهان، زندگىاش را در چَنبر خویش گرفته، مقصدهاى متعالى را زیارت نخواهد كرد. در هنگام تصمیمهاى بزرگ، دو زنجیرِ خواستن و داشتن، پاى اراده را مىبندند و زانوان رفتن را مىلرزانند. آنكه «مىخواهد»، مىتوان تطمیعش كرد و آنكه «دارد»، مىتوان تهدیدش. شكوه روحهاى بزرگ در این است كه ندارند و اگر دارند، دل گسستن و زنجیر شكستن مىتوانند. نشان این جانهاى عزیز آن است كه نمىخواهند و اگر بخواهند، مىتوانند موج خواستهها را فروكوبند تا آزادى و اصالت و ارزشهایشان تباه نشود.
امام كربلا براى رقم زدن حماسهاى بىنقص و زلال، به یارانى آزاده مىاندیشید و راندنهاى مدام و دعوتهاى پى در پى براى یافتن، به همین دلیل بود. امام حسین علیهالسلام منزل به منزل به پالایش نیروها و همراهان پرداخت تا هر كس دلبسته خویش است و جان به رشتههاى دنیا بسته دارد، نیاید.
حتى در شب عاشورا به یاران رخصت رهایى داد تا فرصت شب را شتر راهوار رفتن خود سازند، ولى یاران حسین علیهالسلام درنگ و رنگ نشناختند و به دلیل رهایى و آزادگى، سختترین و دشوارترین حادثهها را صبورانه پشت سر نهادند تا براى آزاداندیشان و آزادگان، الگویى جاودانه باشند.
وفا
در فرهنگ كربلا، واژه «وفا» شكوه و شرم را به هم آمیخته است. عاشورا از یكسو، تجلى ایستادگى و استوارى در راه میثاقهاست و از سوى دیگر، نمایش ننگ و زشتى سستعهدان است. امام حسین علیهالسلام در مسیر كوفه پس از شنیدن خبر شهادت نمایندهاش، قِیس بن مُسَهَّر با خواندن این آیه: «در میان مؤمنان مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بستند، صادقانه ایستادهاند؛ بعضى پیمان خود را به آخر بردند و بعضى دیگر در انتظارند، و هرگز تبدیل و تغییرى در عهد و پیمان خود ندادند»، مقام وفاى او را ستود.
امام وقتى از خبر شهادت مُسلم و هانى آگاه شد، خطاب به یاران فرمود: «هر یك از شما كه سر برگشتن دارد، برگردد. از سوى ما حقى بر گردنش نیست.» حتى به برادران و خانواده مسلم اصرار كرد كه پس از شهادت او برگردید، ولى آنان قاطعانه و عاشقانه اعلام وفادارى كردند و چنین بود كه امام در شب عاشورا، یاران خویش را صادقترین و باوفاترین یاران معرفى كرد.
شهیدان كربلا، جانبازى در ركاب آن حضرت را وفاى به عهد مىدانستند و امضاى خون بر پیمان خویش مىزدند. در كشاكش جنگ، یكى از یاران امام كه خود را در برابر شمشیرها و تیرهاى دشمن قرار مىداد تا به امام آسیبى نرسد، رو به سیدالشهداء كرد و پرسید: اى پسر پیامبر! آیا به عهد خود وفا كردم؟ حضرت فرمود: آرى، تو در بهشت پیش روى منى، سلام مرا به پیامبر برسان.
در زیارت امام حسین علیهالسلام نیز خطاب به آن حضرت مىگوییم: «شهادت مىدهم كه تو به عهد خدا وفا، و تا رسیدن به شهادت در راه او جهاد كردى».
موقعیتشناسى
كربلا، جغرافیاى بصیرت و تاریخِ زمانآگاهى و موقعیتشناسى است. اینكه انسان بداند كجا ایستاده است و بایستهترین كارها در این لحظه چیست، به بینشى عمیق و دانشى دقیق نیازمند است؛ چیزى كه یاران حسین علیهالسلام از آن سرشار بودند.
بصیرتمندان دینشناس و رهپویان آگاه مىدانند كه در هنگامه خطیر تصمیمگیرى، دمى درنگ، چه فاجعهها خواهد آفرید. مىدانند بهانه، بهاى انسان را از وى مىستاند و به پرتگاه خوارى مىافكند. در روزگار حسین علیهالسلام ، خودگمكردگان و زمانناشناسان فراوان بودند؛ مردانى كه دنیاى خود را بر دین خدا ترجیح مىدادند، آنان كه امام در توصیفشان فرمود: «مردم بندگان دنیایند و دین، تنها بازیچه زبانهایشان است. دین را تا آنگاه خواهانند كه معاش و دنیایشان فراخ و مهیا باشد و هرگاه در آزمون و بلا قرار گیرند، دینداران اندك مىشوند.» یاران حسین علیهالسلام فرصت عزیز و تكرارناپذیر «بودن با حسین» را مىفهمیدند و مىدانستند اگر بروند و اگر امام را رها كنند، مهمترین موقعیت و فرصت تاریخى را از دست دادهاند. سخنان پرشور همرزمان امام در شب رخصت دادن ایشان به یاران براى رفتن، پاسخ حضرت عباس علیهالسلام و برادرانش به اماننامه شمر بن ذى الجوشن و پیوستن حر بن یزید ریاحى و برخى دیگر به سپاه حسین علیهالسلام ، همه و همه ترجمان درك فرصت بزرگى است كه یاران بصیر اباعبدالله قدر و ارج آن را مىدانستند.
منزلتبخشى به یاران
یكى از ظریفترین و تأملبرانگیزترین مسائل عاشورا، نوع ارتباط امام با یاران و همسفران خویش است. این ارتباط، آمیزهاى از ستایش و پالایش و رشدبخشى است. امام در همه صحنههاى كربلا نشان داد یاران خویش و ایمان و صلابت آنان را باور دارد و مىداند كه در لحظههاى دشوار و در تنگناى حوادث، پایدار و شكیبا مىمانند. در شب عاشورا، وقتى حضرت زینب علیهاالسلام درباره یاران از امام پرسید كه آیا آنان را آزمودهاى كه در فرداى نبرد و خطر تو را رها نكنند و خیمههاى زنان اهلبیت را در كام حادثه وانگذارند، امام حسین علیهالسلام در توصیفى شكوهمند و شگفت فرمود: «به خدا سوگند، آنان را آزمودهام و آنان را صخرههاى ستبر و نفوذناپذیر كوهستان و شیفتگان به مرگ یافتم».
امام در هر موقعیت، همراهان پایدار و شكیباى خویش را تكریم و تجلیل و حتى آنان را بىبدیلترین اصحاب و بىنظیرترین یاران تاریخ معرفى مىكند. توصیفات كمنظیرى كه درباره آزادمرد كربلا؛ حُر یا آن پیر پاكباز؛ حبیب بن مظاهر و یاران شهید قبل از عاشورا؛ مسلم بن عقیل و هانى بن عروه دارد، گوشهاى از منزلتبخشى امام به آنان است. یكى دیگر از جلوههاى درخشان این معنا، نشستن امام در كنار شهیدان در آخرین لحظات، سر آنها بر زانو نهادن و خون و غبار از چهره گرفتنشان است.
شیفتگان شهادت
كربلا، مقتل عاشقان و مشهد شهیدان پاكباز است. وقتى امام حسین علیهالسلام مىخواست از مكه حركت كند، با خواندن خطبهاى كه در آن از زیبایى مرگ سرخ در راه خدا براى جوانمردان سخن مىگفت، از مردمان خواست هر كه آمادگى بذل جان و خون دارد، همراه او بیاید. امام در رویارویى با لشكر حر و جلوگیرى او از رفتن آن حضرت به كوفه نیز چنین فرمود: «آیا مرا از مرگ مىترسانى؟ تیرت به خطا رفته و گمانت بیهوده است. شما بیش از این نیست كه مرا بكشید؛ آفرین به مرگ در راه خدا.» امام در توصیف یارانش مىفرماید: «آنان را صخرههاى ستبر و نفوذناپذیر كوهستان و شیفتگان به مرگ یافتم؛ آنسان كه كودك شیرخوار، شیفته و دلبسته آغوش مادر و نوشیدن شیر اوست».
در شب عاشورا، سخنان پرشور یاران حسین علیهالسلام چون حضرت عباس، مسلم بن عُوسجه و زُهیر بن قین كه همه زخم و رنج هزاران نیزه و شمشیر و چشیدن طعم هزاران مرگ را در راه خدا و هدف حسین علیهالسلام به جان پذیرفتند، نشان از شیفتگى آنان به شهادت بود. در كربلا، حتى نوجوان بصیر و دلاورى چون قاسم بن الحسن، مرگ را شیرینتر از عسل دانست و به استقبالش شتافت. با این معرفت و شهود بود كه یاران حسین علیهالسلام ، عاشقانه در باران تیر و نیزه و شمشیر و خطر ایستادند و جام شهادت نوشیدند.
وحدت و همدلى
جان گرگان و سگان هر یك جداست
متحد جانهاى شیران خداست
كربلا، جلوهگاه وحدت و همدلى است. وحدت در جهتگیرى، وحدت در بیان و رفتار، وحدت در رهبرى و وحدت در خلق و خو، ویژگى ممتاز یاران حسین علیهالسلام است. در كربلا هر كس از خویش براى دیگران مىگذرد. كدام صحنه شكوهمندتر از اینكه سردار ساقى كربلا، به شریعه برسد و آب خنك و زلال دستش را بنوازد، ولى یاد عطش دیگران، او را تشنه از شریعه بیرون آورد. در صحنه نبرد نیز هرگاه یك یا چند تن به میدان مىرفتند و مىجنگیدند و به محاصره دشمن مىافتادند، دیگران و به ویژه ابوالفضل به میدان مىرفتند، محاصره را مىشكستند و به نجات یاران و همدلان مىپرداختند.
تاریخنویسان در روایت خود از كربلا، در هیچ صحنه و هیچ منزلى، كوچكترین نشانى از اختلاف، چندگانگى اندیشه و نزاع فكرى میان یاران امام حسین علیهالسلام ننوشتهاند. به شهادت آگاهان، اگرچه تعدادى از همراهان لشكر عمر سعد چون حر و فرزندانش به سپاه امام پیوستند، ولى هیچیك از یاران همراه حسین علیهالسلام به تردید و تزلزل دچار نگشت و به سپاه عمر سعد نپیوست. بىشك، در هیچ زمین و زمانى، انسانهایى چنین یگانه و یكدل نمىتوان یافت و تردیدى نیست كه هرگاه و هرجا از این دست انسانها فراهم آیند، پیروزى و دشمنشكنى، همگام و همراهشان خواهد بود.
مادر ادب
زن گفت: از حسین برایم بگو. مرد سر به زیر انداخت و گفت: چهار پسر برومندت، ... پسرانت در ركاب حسین شهید شدند... و زن دوباره گفت: از حسین برایم بگو! مرد آشكارا به لرزه افتاده بود: عباس... ابوالفضل محبوب تو... دستهایش... چشمهایش... سرش... و زن بىتوجه به گفتههاى مرد دوباره پرسید: رگهاى قلبم را از انتظار پاره كردى مرد! فرزندانم و هر چه در زیر این آسمان نیلگون است، فداى حسین باد. مرا از سلامت او خبر بده.
امالبنین(سلام الله علیها) شهادت حسین (سلام الله علیه) را كه دانست، شیون سر داد. چنان نوحه مىسرود و مىگریست كه مردم مدینه به گردش جمع مىشدند و با او همراهى مىكردند. غصه ی ام البنین، قصهاى داشت كه حتى مروان بن حكم هم با شنیدنش به پهناى صورت اشك ریخت.
اشكواره
فقط یك حاجت
بىدست ماند و داد خدا دست خود به او
آنان كه منكرند، بگو روبهرو كنند
گر دست او نه دست خدایى است پس چرا
از شاه تا گدا همه رو سوى او كنند
دربار او چو قبله ارباب حاجت است
باب الحوائجش همهجا گفتوگو كنند
فقط نتوانست حاجت یك نفر را بدهد، آن هم تقاضاى آب حضرت سكینه بود. براى همین هم گفتهاند وقتى به زیارت قبر حضرت عباس مىروید، هر حاجتى دارید بگویید، فقط نامى از سكینه نبرید.
خواهرم، آرام باش
امام به خیمه زینب رفت. زینب واگویههاى بسیار براى برادر داشت و هراسى از فردا و از تنهایى و غربت. امام حسین علیهالسلام خواهرش را تسلا داد. گویا مىفرمود: خواهرم، زینب! من هیچگاه تو را تنها نمىگذارم. همهجا همراهت هستم؛ در گودى قتلگاه، روى نیزهها، كنار كجاوه و حتى در مجلس یزید.
قرآن بخوان
و حسین علیهالسلام از آنان یك شب مهلت خواست تا قرآن و نماز بخواند.
حسین جان! امشب را آسوده قرآن بخوان؛ چون فردا باید بر فراز نیزه قرآن بخوانى. در تشت طلا در مجلس یزید و آنان، قرآن تو را با چوب خیزران پاسخ مىدهند.
فقط یكبار
امام همیشه با دیدن عباس لبخند مىزد. گویا همه غم و اندوهش از میان مىرفت، ولى یكبار وقتى برادرش را دید، چهرهاش غمگین شد. انگار اندوه همه عالم را به او دادهاند؛ همانجا كه فرمود: «برادرم! الان كمرم شكست».
تاسوعاى جبههها
در طول تاریخ حماسه، كربلا همیشه نماد ایثار و جانبازى و شور و شوق شهادتطلبى بوده است و كربلاییان، رادمردان همیشه تاریخ عزت و شرف. در حماسه دفاع مقدس ایران نیز رزمندگان اسلام به آینهدارى مولایشان حسین و به شوق حرم مطهر او جبههها را در مىنوردیدند و رو به كعبه عشق كربلاى سیدالشهداء شهید مىشدند:
در حسرت كوى كربلا مىرفتند
مشتاق به سوى كربلا مىرفتند
گلگون تن و خونین كفن و بىپروبال
اینگونه به سوى كربلا مىرفتند
تیر و تركش لازم نیست
داشتیم برمىگشتیم عقب. سر راه دیدیم ده، دوازده نفرى افتادهاند روى زمین. از بچههاى خودمان بودند. رفتیم بالاى سرشان. نه تیرى خورده بودند، نه تركشى، نه هیچ. سرم را گذاشتم روى سینه یكىشان. قلبش مىزد؛ آرامِ آرامِ آرام.
زیر آفتاب شصت، هفتاد درجه، براى مردن، تیر و تركش لازم نیست؛ چند ساعت آب نداشته باشى، كافى است.
ایثار
قمقمهام هنوز آب داشت؛ سر جمع چهار پنج قُلپ. یك زخمى افتاده بود زمین. رفتم تا بهش آب بدم. لبهاش بدجورى قاچ خورده بود. نگاهم كرد. گفت: «من تشنهام نیست. بده به اون. خیلى تشنهشه.» پا شدم رفتم طرف آنكه نشانم داده بود. قمقمه را گذاشتم رو لبهاش. قمقمه خونى شد. با دست بىرمقش دستم را كنار زد. یكى دیگر را نشان داد. رفتم طرف سومى. چند قطره آب ریختم توى دهنش. تمام كرده بود. آمدم سراغ دوتاى قبلى. آنها هم رفته بودند.
نصف لیوان
آب، جیرهبندى شده بود. آن هم از تانكرى كه یك صبح تا شب زیر تیغ آفتاب مانده بود. مگر مىشد خورد. به من آب نرسید. لیوان را به من داد و گفت: «من زیاد تشنهام نیست. نصفش رو خوردم، بقیهاش را تو بخور.» گرفتم و خوردم. فردایش بچهها گفتند كه اصلاً جیره هر كس نصف لیوان آب بوده.
از تشنگى
رفته بودند پى مجروحهاى دیشب. حالا برگشته بودند دست خالى. گریه مىكردند. پرسیدم: پس چرا دست خالى؟ مىگفتند: همه شهید شده بودند. حتى آنهایى كه فقط یك تركش كوچك خورده بودند. هر كى نتوانسته بود دیشب خودش را بكشاند عقب، شهید شده بود. گفتم: تیر خلاص بهشون زده بودند؟ گفت: نه، از تشنگى.
همه ماندند
همه اسلحههاشان را دادند و ساكهایشان را تحویل گرفتند كه صبح راه بیفتند سمت تهران. تو چادر بودیم، پیش حاج حسین. نصف شب بود. از ستاد خواستندش. نامهاى بود از فرمانده سپاه كه «جاده اُمُّ القَصر ناامن شده و ما نیرو نیاز داریم. با توجه به اینكه بچهها خستهاند، اجبارى در كار نیست.» حاجى گفت: بچهها را صدا كنید. نصف شب بود. بچهها در محوطه جمع شدند. حاجى رو به بچهها گفت: «اجبارى براى رفتن نداریم. اما الان دستخطى به من رسیده كه خود من را موظف كرده بروم. هر كدام از عزیزان كه مىتوانند، با من بیایند. هر كدام هم كه خستگى عارضشون شده، بروند سمت تهران».
همه اسلحههاشان را تحویل گرفتند و ساكهایشان را پس دادند.
72یار
بعد از سخنرانى پرسوز آقا، دیگر آرام و قرار نداشتیم. راه افتادیم جنوب؛ از چزّابه تا موسیان. قرار گذاشتیم مراسم تشییع داشته باشیم، اما عملى نبود؛ شهید كم داشتیم. توى بیابانها راه مىافتادیم و بلند بلند داد مىزدیم: «آن روز فرمان رهبرتان را لبیك گفتید و تنهایش نگذاشتید، امروز هم خودتان مىدانید».
چهار روز بیشتر نگذشته بود كه چند تا كاروان شهید تحویلمان دادند. رفتیم ستاد معراج براى آمارگیرى. شاید اتفاقى بود، اما 72 تا بودند؛ 72 یار. در مراسم، در جواب یكى از دوستان كه پرسید از قصد 72 تا آوردید؟ به خداى حسین قسم خوردم حتى یك شهید دیگر نداشتیم كه نیاورده باشیم.
مقر حضرت ابوالفضل علیه السلام
بدنهاى شهدا پیدا نمىشد. یكى از بچههاى تفحص گفت: بیایید به قمر بنى هاشم متوسل شویم. نشستیم و به دستهاى علمدار سیدالشهداء متوسل شدیم. درست است كه دستهاى قمر بنى هاشم قطع شد، اما باب الحوائج است. بعد رفتیم و دوباره جستوجو را شروع كردیم. یك جنازه زیر خاك دیدیم. الله اكبر! اسم این شهید عباس بود؛ شهید عباس امیرى. گفتند شاید پیدا شدن شهیدى به نام عباس اتفاقى است. گشتند و یك جنازه دیگر پیدا شد كه دست راستش در عملیاتى دیگر قطع شده و مصنوعى بود. او را بیرون آوردند. دیدند اسمش ابوالفضل است. گفتیم: اسم اینجا را بگذاریم «مقر ابوالفضل العباس».
تكبیتهاى ناب
در حریمت نه فقط دلشدگان حیرانند
عشق هم دست به دامان تو دارد عباس
***
اى بسته بر زیارت قدّ تو قامت آب
شرمنده مروت تو تا قیامت آب
***
تا دست بسته باز كنى مشت آب را
داغت شكست هفت كمر پشت آب را
***
جوشیدن بحر وفا، معناى عباس
لب تشنه رفتن تا خدا، معناى عباس
***
دست و مشك و عَلَمى لازمه هر سقاست
دست عباس تو از این همه اسباب تهى است
***
بى دست ماند و داد خدا دست خود به او
آنان كه منكرند، بگو روبهرو كنند
***
نازم این همت كه عباس آید از دریا، ولى
آب بر دوش است و لبها همچنان خشكیده است
***
دادى دو دست و دست دو عالم به سوى توست
ساقى تویى و باده ما از سبوى توست
***
قمر هاشمیان بود كه تیراندازان
چشم خود باز نمودند به استهلالش
***
دل سوخت زین اَلَم كه به میدان كارزار
دشمن هر آنچه تیر به او زد، خطا نكرد
***
دستت به آب لب نزد و لب به آب دست
حیران نهادهاى به لب، انگشت آب را
***
یك تن كسى ندیده و چندین هزار تیر
یك گل كسى ندیده و چندین هزار خار
چند رباعى تاسوعایى
اى كعبه به داغ ماتمت نیلىپوش
وز تشنگىات، فرات در جوش و خروش
جز تو كه فرات، رشحهاى از یَم توست
دریا نشنیدم كشد مَشك به دوش
*********
بسیار گریست تا كه بىتاب شد آب
خون ریخت ز دیدگان و خوناب شد آب
از شدت تشنهكامىات اى سقا
آن روز ز شرم روى تو، آب شد آب
*********
از رفعت جاهت شهدا رَشك برند
وز بهر نثارت گهر اشك برند
مشكى كه پرآب كردى از كوثر عشق
خلق دو جهان فیض از آن مشك برند
*********
اصغر از سوز عطش خواب نداشت
تب به دل داشت، ولى تاب نداشت
آتشى داشت دل اهل حرم
خیمه آل على آب نداشت
*********
بركند دل از جهان و تقدیم تو كرد
خون ریخت ز دیدگان و تقدیم تو كرد
چون تیر به مشك خورد و رفت آب از دست بر دست نهاد جان و تقدیم تو كرد
*********
زان دست كه چون پرنده بىتاب افتاد
بر سطح كِرخت آبها تاب افتاد
دست تو چو رود تا ابد جارى شد
زان روى كه در حمایت از آب افتاد
*********
وقتى كه شكست قامتش از غم او
بارید بر او هزار پیكان ز عدو
بشنید كه كافرى همىزد فریاد
كاى سید هاشمى علمدارت كو
*********
دامن علقمه و باغ گل یاس یكى است
حرم ساقى و سرچشمه احساس یكى است
سیر كردم عدد ابجد و دیدم به حساب
نام زیباى اباصالح و عباس یكى است
*********
از عطر گل یاس بگو اى دل من
از آیه احساس بگو اى دل من
وقتى كه به آب مىرسى با لب خشك
یا حضرت عباس بگو اى دل من